سیزده سال درد و رنج بیماری آن هم از ابتدای جوانی ، چیز کمی نیست. اینکه تمام طول شبانه روز را در بستر خوابیده باشی آن هم نه یک سال و دو سال بلکه 13 سال ، بس است برای ریشه کن شدن.
همان روزی که آرام گرفت ، نکته ای از زندگیش فهمیدم . آن هم اینکه لحظه ی جان دادن دردی نداشت چرا که 13 سال هم رکاب مرگ بود اما ما نمی فهمیدیم.
ما آدمها ، تا وقتی در کنار هم هستیم ، همدیگر را درک نمی کنیم اما همین که جدا شدیم به فکر می افتیم که چرا بیشتر به فکر همدیگر نبودیم و آنچه می ماند حسرت است و حسرت...
خوب است قبل از آنکه دیر شود ، حواسمان به همراهان زندگیمان باشد.
این ابیات ، یادگاری است از خواهرم که دو سال پیش به من داد :
کجایی که دلم در پی رویت
میان کوچه ها بیند نشانی
نشانی از گل بی خار عالم
که هر کس گیرد از او جاودانی
همه دلها برای بوی عطرت
میان جاده ای در انتظارند
همه دنیا برای دیدن تو
یکی یکی روزا رو می شمارند
تو و بارونِ چشمای مسافر
که از دوری تو در غم اسیره
بیا و در گذار جمعه ای باز
بشو مهمان دلهای شکسته
بیا و با ظهور خود دوباره
جهانی را پر از نور و صدا کن
بیا و صفحه ی شب را ورق زن
از این رویای بیداد زمانه
شعر از سیده زهرا
کلمات کلیدی:
انسانها موجوداتی اجتماعی اند و رشدشان در اجتماع صورت می گیرد.برفرض اگر کسی بخواهد از لحاظ عرفانی به جایی هم برسد در همین اجتماع می تواند رشد کند و بالا برود به همین خاطر باید همه ی راه ها را بشناسد و حرکت کند.
خیلی ها چون روش راه رفتن را بلد نیستند ، با هر قدمی زمین می خورند . روی همین حساب باید قبل از حرکت کردن راه را خوب بشناسیم و حرکت کنیم. شاید بشود گفت : بیشترین ضربه ها در زندگی انسان ، از آنجایی آب می خورد که انسان ، در ارتباط ها و شناخت ها ، اشتباه می کند و راه را کج می رود .
خیلی وقت ها می آیند و می پرسند که فلانی چنین خصوصیاتی دارد آیا بدرد زندگی می خورد یا نه ؟ فلانی اخلاقش اینگونه است آیا بدرد دوستی می خورد یا نه ؟ خیلی ها روز قیامت دست خودشان را می گزند و می گویند کاش با فلانی دوست نشده بودم. چه بسیار آدم هایی که صدر اسلام قصد داشتند مسلمان شوند اما پیوند ها و دوستی ها جلویشان را گرفت.
آدم ها اگر با ملاک های خدا جلو می رفتند هیچ وقت ضرر نمی کردند و عقب نمی ماندند. همه ی دردسر ها به همین جا ختم می شود که حس روشنفکری ما گُل می کند و سد راه خدا می شویم .
خدا خیلی زیبا ملاک ارتباط با انسانها را به ما نشان می دهد و می گوید : می خواهی در ارتباط ها و انتخاب ها اشتباه نکنی؟ملاک های خودت را دور بریز و گوش به حرف من باش . هر کسی که مرا فراموش کرد ، مطمئن باش خودش را هم فراموش می کند .کسی که خودش را فراموش کند ، دیگر به هیچ چیز پایبند نیست. وَ لَا تَکُونُواْ کاَلَّذِینَ نَسُواْ اللَّهَ فَأَنسَئهُمْ أَنفُسَهُمْ أُوْلَئکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ(حشر19)
کسی که روی عهدی که با خدا بسته پایبند نیست ، یقینا عهدها و پیمان های عادی خودش را فراموش می کند . بعضی ها این طور فلسفه می بافند که فلانی خیلی آدم با ایمانی است فقط گاهی نماز نمی خواند ، گاهی روزه نمی گیرد ،گاهی .... جوابم این است : ایمانی که آدم را به عمل نکشاند ، مفت نمی ارزد . ایمان به خودی خود ، ارزشی ندارد ؛ وقتی عمل کنارش آمد ، انسان را بالا می برد
این روزها شاهد خواهرانی هستم که حجابشان فاطمی است اما دوستان بی حجاب دارند هرچند شاید در ابتدا به نظر بیاید هدفشان از این دوستی،اصلاح طرف مقابل است اما ترسم از این است که این بی توجهی ها ما را از اصول زندگی مان دور کند .
کلمات کلیدی:
ملا شدن چه مشکل ، آدم شدن محال است ؛ این جمله ای است که از زبان امام راحل نقل شده است . آرزوی هر انسان خدا جویی است که به آن مقام آدمیت برسد همان مقامی که گرد گناه بر آن نمی نشیند.
عده ای بودند که از دایره ی محال خارج شدند و حقیقتا عبد شدند. شاید داستان فضیل عیاض را شنیده باشید که دزد بود و تمام مردم شهر از او در هراس بودند . یک شب که فضیل و دار و دسته اش برای دزدی به بالای بام رفتند ، صدای دلنشین قرآن کریم به گوشش رسید " الم یأن للذین آمنوا ان تخشع قلوبهم لذکرالله" آیا وقت آن نرسیده که دلهای مومنان در مقابل ذکر الهی خاشع شوند؟ فضیل با شنیدن این آیه ،حال و هوای دلش عوض شد و زیر لب زمزمه کرد : آری دیگر وقت آن رسیده که باز گردم ...
تلنگری که خدا به دل فضیل انداخت ، زندگیش را چرخاند و فضیل غارتگر تبدیل شد به یک عارف و ولی خدا . مردم از او نصیحت می گرفتند و پادشاهان التماس دعا به نزدش می آوردند. فضیل پس از آن همه جنایت ، با یک آیه آدم شد و راهش را پیدا کرد.
نوشته اند : امام کاظم(علیه السلام) از کنار خانه ای می گذشت که صدای غنا و آواز به گوشش رسید ، کنیزکی از خانه بیرون آمد . امام کاظم (علیه السلام)از او پرسید : صاحب این خانه عبد است یا آزاد ؟ کنیز گفت : آزاد است . امام در جواب فرمود : آزاد است که این گونه است اگر عبد بود حال و روزش این نبود. وقتی صاحب خانه از این ملاقات و گفتار ، خبر دار شد ، تلنگری به دلش خورد و به سمت امام کاظم دوید. از آن به بعد ، بُشر ، همیشه پا برهنه بود به برکت همان تلنگری که سر راه زندگیش نشست و آدم شد.
خیلی ها بودند که غرق گناه بودند اما با یک تلنگر الهی ، بهشت را خریدند و ره صد ساله را یک شبه طی کردند و شدند همان آدمی که به خیال ما محال است.
نمی دانم آیا فرصت به ما هم می رسد تا تلنگر الهی به دل ما بنشیند و با حرفی ، کلامی ، حرکتی ، راه را پیدا کنیم و خدا را عبد شویم یا نه!
کلمات کلیدی:
روزگار عجیبی است . کلاه خودت را سفت بچسب که اگر حواست پرت شود ، کلاهت هم می پرد . دلت را خوش نکن به داشته هایت . دلت را خوش نکن به آن چیزهایی که بافته ای و می خواهی با خودت بار کنی و بیاوری برای حساب و کتاب.
تجربه نشان می دهد ، دعایت هم که مستجاب باشد ، مخلِص که هیچ مخلَص هم که باشی ، باز هم روزگارت به یک نخ بند است که اگر پاره شود ، می افتی در جایی که به ذهنت هم خطور نمی کرد.
خیلی ها در این روزگار ، که به هیچ چیزش نمی شود اعتماد کرد ، به عملشان ، به عقلشان ، به داشته های مادی و معنویشان دل خوشند و فکر می کنند ، همین کافی است در حالی که کم نبودند آنهایی که آنقدر غرق شدند که شیطان هم از آنها بُرید و گفت : إنی اخاف الله رب العالمین . من به خدا پناه می برم از شر تو . چه کسی فکرش را می کند که آنقدر پرت شود که شیطان هم از او به خدا پناه ببرد:کَمَثَلِ الشَّیْطَانِ إِذْ قَالَ لِلْانسَانِ اکْفُرْ فَلَمَّا کَفَرَ قَالَ إِنىِّ بَرِىءٌ مِّنکَ إِنىِّ أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَلَمِین(حشر 16)
این روزها شاهد افرادی هستم که منم منم هایشان ، گوش فلک را کر کرده است اما نمی دانند که این منم منم ها ، چه انسان هایی را زمین زده است .
گاهی اوقات وقتی از اشک ها و گریه های معصومین (علیهم السلام) حرفی زده می شود ، می گویند : این بزرگان اینطور مناجات کردند تا ما یاد بگیریم ، اما به گمان من ، حرف ، خیلی بزرگ تر از این چیزهاست . آنها اگرچه گناهی در زندگی شان نکردند اما ترس از زمین خوردن آرامشان نمی گذاشت ؛ آخر میدانی ؟ هر قدر آدمی اوج بگیرد و بالا برود ، وقتی نقص فنی پیدا کند ، زمین خوردنش هم خیلی شدید تر است .
به همین خاطر است که در دل شب ، آن رسول رحمت که جانش را برای هدایت امتش داد ، اشک می ریخت و ناله می کرد و می گفت : الهی لا تکلنی الی نفسی طرفه عین ابدا. به همین خاطر است که علی آن شیر مرد بدر و احد و خندق که پیامبر صلی الله علیه و آله در شأنش فرمود : یک ضربت علی در روز خندق افضل از عبادت ثقلین است ، در دل شب ناله می کرد و می گفت : آه من قله الزاد و بعد الطریق. آه از کمی زاد و توشه و دوری راه...
با این حال جا دارد مایی که سرتا پا غرق نافرمانی ها و معصیت هاییم ، هیچ وقت دل خوش به اعمالمان نباشیم و هر لحظه امیدوار به فضل الهی باشیم تا شاید از این وادی حیرت بگذریم
کلمات کلیدی:
گاهی وقت ها دلم می گیرد و حس می کنم باید جایی را پیدا کنم برای پیاده کردن اشک ها و بغض هایی که هر لحظه جانم را می سوزاند.نشستم و کمی قرآن خواندم و راهی مزار شهدا شدم.به گمانم در این حیرت و تنهایی حرف دلم را اینان بهتر می فهمند.
از میان شهدا ، دلم عجیب آرام می شود در کنار شاهدان گمنامی که گمنامی را نشان خودشان قرار دادند تا بخدا برسند.رفتم کنارشان تا آرام شوم.آرام بود و من این آرامش را دوست داشتم. همیشه دوست داشتم ، من باشم و مزار شهدای گمنام که دیروز این توفیق نصیبم شد.
نشستم در کنارشان تا خاکی شوم .روضه حضرت زهرا (سلام الله علیها) را گذاشتم و گریه کردم.همیشه آرزویم این بود که بغض درونم را با اشک هایی که سرچشمه ی زلالی وجود است ، آرام کنم. بارها این حس خوب را تجربه کردم و به این نتیجه رسیدم که مردم شهر ، اگر گرفتار خودکشی ها و دردها و غم ها هستند ، علتش همین است که راهی برای آرام کردن این آتشفشان ندارند.
وقتی گذارم به مزار گمنامان روزگار رسید ، دلم از دنیا بُرید و آرزو کردم ای کاش دستی از این زیر بیرون آید و مرا با خود ببرد شاید با گمنامی از این همه بیهودگی بیرون بیایم چرا که از بس خودمان را علم کرده ایم ، همه چیز را گم کرده ایم. مردن اگر به شیرینی آرامشی است که این عزیزان دارند ، حیات دنیا زندانی است وحشت ناک و هولناک.چه خوب بود اگر با براق عشق و شهادت از وادی خاک نشینان بیرون می آمدیم و آسمانی می شدیم .اللهم ارزقنا
کلمات کلیدی:
ساخته شده توسط Rodrigo ترجمه شده
به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ.