سفارش تبلیغ
صبا ویژن

انســان ِ جــــ ـاری

این است وادی تقوا

ســین.میــــم دیدگاه

 از همان ابتدا که حرفها در وجودم جریان گرفت ، مرا آرام کردند بدون اینکه درونم را لمس کنند و مرا از درون پر کنند. این روزها درد ما این است که نه از درون پر می شویم و نه از درون دیگران را پر می کنیم.

حرفها را می زنیم و به گمان خودمان ،پشتمان را از زیر بار مسئولیت ها خالی می کنیم در حالی که در این وادی ، عملی نکردیم و فقط خودمان را بازی دادیم .

می گفتند : تقوا یعنی از خدا بترسی و سمت گناه نروی . با خودم فکر می کردم ، مگر می شود خدایی که خالق هستی و زیبایی است ، اینقدر ترسناک باشد اما باید می پذیرفتم و عمل می کردم.

با همین حال کودکی و نوجوانی و حتی جوانی را طی کردم و هنوز این مسئله برایم گنگ بود. تا اینکه روزی به من فهماندند که تقوا یعنی در مقابل خدا ، حیا کنی .

تقوا با آن مفهوم و معنایی که از کودکی در گوشم جای گرفته بود ، تنها بخش محرمات و شاید واجباتم را در بر می گرفت اما حالا با این معنا تمام حرکات و سکناتم را در بر می گیرد .

حیا همان معنا و مفهومی بود که مرا به سمت تقوا کشید و سیری جدید در وادی بندگی من باز کرد . وقتی با این دید حرکت کردی ، می بینی در لحظه لحظه ی زندگیت ، تقوا جریان دارد.

در خوابیدن ، مراعات میکنی و حیا از زیاده روی . در خوردن ، آرام و با تأنی که او می بیند . در حرکت ، وجودت را و حرکاتت را آرام می کنی که در محضر او قدم می زنی .

در محیطی که سیر زندگیت می چرخد ، اطراف و اطرافیانت را سیر می دهی و بی تفاوت نمی گذری که او می بیند ...

این است وادی تقوا که رحمت و برکات الهی را از زمین و آسمان در زندگیت جاری می سازد "وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْض"

وقتی از این وادی گذشتی ، سنگ ها را از راهت بر می دارند و راهت را هموار می کنند و رزق مادی و معنوی را در سراسر زندگیت جاری می سازند " وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِب "

در وادی بلا و فتنه ها راه را نشانت می دهند و از سرگردانی و حیرانی ، نجاتت می دهند " إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانا"

آنچه از گناهان در نامه ی اعمالت ثبت شده را می بخشند و تو می مانی با نامه ای مملو از حسنات و اجری بسیار بزرگ " وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یُکَفِّرْ عَنْهُ سَیِّئاتِهِ وَ یُعْظِمْ لَهُ أَجْرا"


کلمات کلیدی:

ورودی ها و خروجی های دل

ســین.میــــم دیدگاه

بسم الله الرحمن الرحیم

قلم را برداشتم تا برایش بنویسم از این مصیبت و گرفتاری  و راهی نشانم دهد، راهی که بتوانم خدا را در حالات معنوی ام حس کنم ؛ هر چند او در همه حال حضور دارد و این من هستم که غائبم  ؛ خواستم لذت مناجات با محبوب را درک کنم و راهم را بسوی او هموار کنم .خواستم تا از این بلا نجات پیدا کنم . همان بلایی که خیلی ها در عصر و روزگار ما گرفتار آن هستند .

روزی حضرت موسی بن عمران(ع) در راه به جوان بی ادبی برخورد کرد. آن جوان در کمال وقاحت و بی شرمی گفت:

«ای موسی! من آنچه را خدای تو گفته به جا بیاور، انجام نخواهم داد و آنچه را که امر کرده ترک کنم، به جا خواهم آورد. از طرف من به او بگو که تو هم به هر نحوی می خواهی مرا عقوبت کن.» حضرت موسی(ع) از او صورت برگرداند و به راه خویش ادامه داد تا این که روزی در حال مناجات، خداوند متعال به او فرمود: «ما پیغام آن جوان را که به تو داده بود تا به ما برسانی شنیدیم گرچه تو شرم داشتی که آن پیغام را به ما برسانی. از طرف ما نیز این پیام را به آن جوان برسان و به او بگو ما تو را به عقوبتی مبتلاساخته ایم که بالاتر از آن تصور نیست. اما اکنون درد آن را درک نمی کنی. روزی درد آن را می فهمی که راه گریزی برایت نیست.

حضرت موسی(ع) عرض کرد: پروردگارا! من آن جوان را بسیار سرحال و خرسند دیدم و در او هیچ گونه گرفتاری مشاهده نکردم. خطاب شد: ای موسی! هر گاه من به بنده ای غضب کنم، بزرگترین عقوبتی که به او می کنم، آن است که لذت عبادت خود را از او می گیرم تا در اثر عدم لذت از عبادت ،عبادت مرا ترک کند و مستحق عقوبت دائم و خلود در آتش جهنم شود و این جوان را به چنین عقوبتی مبتلانموده ام، ولی اکنون متوجه نیست و به زودی متوجه خواهد شد.

و حالا ما در این بلا و عذاب الهی گرفتاریم و غوطه ور اما نمی فهمیم و از این خواب  ، بیدار نمی شویم . بلایی که بزرگترین است و عمیق ترین سقوط .  

خواستم تا راهی نشانم دهد و از این بلا بیرون بیایم . گفت : همه ی راهها در خودت خلاصه می شود . در زبانت ، در چشمت ، در گوشت .

هر حرفی را هر وقت و هر جا می زنی در حالی که هیچ فایده ای برایت ندارد . حرفهای پوچ و بی فایده ، سد راهی می شود برای فهمیدن لذت مناجات با محبوب . علاوه بر این ، کلمه به کلمه ی حرفهایت ، ثبت می شود[1] و قیامت و حشر و نشرت را سخت و سنگین می کند و این تویی که باید برزخت را ، همان راه طولانی و سخت را ، با کوله بار سنگینی از پوچ ها حمل کنی .

چشمت را باز میکنی و هر چیزی را نگاه میکنی و فکری به حال دلت نمیکنی ،حتی اگر نگاهت حرام را هم لمس نکند ، باز هم خیلی چیزها را نباید نگاه کنی ؛ خیلی از کتاب ها را نباید بخوانی . مگر قلب صاف و ساده ات چقدر ظرفیت دارد که آن را با هر چیز ندیدنی پُر کنی ، همین است که وقتی الله اکبر نماز را میگویی، تازه به یاد بیچارگی های خودت می افتی و چیزهایی را که فراموش کرده بودی ، در نمازت پیدا میکنی.

بگذر از این همه ندیدنی ها تا دلت صاف و ساده بماند . مگر نشنیدی که امیر بیان فرمود : القلب مصحف البصر [2] دل ، کتاب چشم است ، هرچه را نگاه کنی ، در دلت ضمیمه می شود و تو به هنگام خلوتت با معبود ، فکر و ذکرت می شود آنچه در دلت انبار کرده ای .

هر چیز بی ارزشی را گوش می کنی و توجهی به اینکه ظرف دلت با گوش کردن به چیزهای بی ارزش یا کم ارزش پُر می شود ،نداری . عزیزم ! ورودی های دلت را نگه دار تا خروجی آن که لذت حضور در بارگاه محبوب است را لمس کنی  



[1] ما یلفظ من قول إلا لدیه رقیب و عتید(سوره ق ، 18)

[2] نهج البلاغه ، حکمت 409


کلمات کلیدی:

بُــتکده ای درون ما!

ســین.میــــم دیدگاه

 

بسم الله الرحمن الرحیم

قرن ها می گذرد از آن لحظه ای که وارد خانه ی خدا شد و به علی(علیه السلام) دستور داد تا بت های داخل کعبه را بشکند . از آن زمان بود که خانه های مکه رنگ اسلام و یگانگی را به خودشان دیدند و سر زمین با عظمت عرب که سالیان سال ، مرکز بت پرستی بود ، جایگاه پاکی و طراوت شد.

بت های خانه ی خدا به دست علی(علیه السلام) شکسته شد و حریم امن الهی پاک شد از شرک و بت پرستی . حریم الهی باید مخصوص او باشد و هیچ بتی در آن جای نداشته باشد . حال ما مانده ایم با بت هایی که در حریم الهی جای گرفته اند و بت شکن می طلبند ؛ بت هایی که با دست های خودمان ساخته ایم و باید با دست های نبی و وصی الهی آن ها را از این جایگاه امن الهی بیرون کنیم.

"قال یا قوم اعبدوالله ما لکم من اله غیره" ای مردم ! به جز خدا ، معبود دیگری ندارید . این بت ها نه سودی به حال شما دارند و نه ضرر و زیانی از خودشان دفع می کنند . وقتی ذکر الهی را آیه به آیه می خوانیم و او ما را به این سمت هدایت می کند ، با خودمان می گوییم : دیگر دوره ی بت پرستی تمام شده است و بتی نمانده تا مصداق این آیات شود ، در حالی که با کمی تأمل ، بتهای وجودمان سر برون می آورند و خودنمایی می کنند ، اینجاست که به بت شکنی همچون ابراهیم نیاز است تا بت های وجود مان را بشکند ، با ایمانی که از نهان جان برخواسته و یقینی که آتش را گلستان کند.

بت های ما دیگر سنگ و چوب نیست ، بلکه بت های ما متمدن تر از زمان ابراهیم اند . بت هایی که جلوه ها و رنگ هایش دل هر انسانی را می برد همچون گوساله ی سامری . جلوه هایی که از لباس و خانه و ماشین گرفته تا افراد و شخصیت ها که هر روز بارها ، سر تعظیم به سمت آنها دراز می کنیم و خاضعانه و ذلیلانه آنها را پرستش می کنیم .

گاهی بت های من ، افرادی از جنس خودم هستند که مرا اسیر می کنند و گاهی از وجود خودم ، بتی می سازم با عظمت و زیبا و دستور به پرستش آن می دهم و چه بسا ، عده ی زیادی را از همین طریق دور خودم جمع کنم . حرفها و حرکاتمان در مسیر حرکت کردن و حرکت دادن به سمت خدا ، اگر تنها خدا را در دلها زنده کند ، هم خودمان رسیده ایم و هم دیگران را رسانده ایم . در این مسیر اگر جز خدا ، خودت را هم در دلی بزرگ کنی و ذره ای میل دلت را به این سمت بکشانی ، یعنی در حال ساختن بتی هستی در دل دیگران .

باید همیشه به این فکر کنیم که ساختن بت در دلها کار آسانی است اما شکستن بت ها ، خون دل خوردن ها دارد . هزاران هزار سال ، از ظهور بت ها و بتکده ها می گذرد و هزاران هزار رسول و نبی و وصی آمدند تا بت ها را بشکنند و خدا را در دلها جای دهند اما جز عده ی کمی ، همه تکذیب کردند و گمراه شدند .

باید ببینم با حرفهایمان و رفتارمان ، در دلها ، چه بت هایی ساخته ایم از خودمان . گمان نکنیم با حرفهای خوب ، تنها خوبی را در دلها زنده می کنیم ، خیلی وقت ها ، هدفمان رساندن حرف خوب نیست ، هدف مان این است که حرف خوب را به خودمان نسبت دهیم ، هرچند از خدا و رسولش باشد . گمان می کنیم خدا و رسولش را در دلها بزرگ می کنیم در حالی که خودمان را بزرگ جلوه می دهیم.

خیلی وقت ها می نویسیم و هدفمان هم خداست اما باز هم در حال ساختن بتی هستیم از خودمان ، هرچند با آیه و حدیث همراه باشد . به همین خاطر است که روی یک نوشته ساعتها وقت می گذاریم و شاید با توکل و توسل هم شروع کنیم اما ثمره ای به بار نمی آورد و برکتی حاصل ما نمی کند علتش را در همین جهت باید جستجو کرد . شهید بزرگوار سید مرتضی آوینی می نویسد :با شروع انقلاب ، حقیر تمام نوشته‌های خویش را اعم از تراوشات فلسفی، داستان‌های کوتاه، اشعار و .... در چند گونی ریختم و سوزاندم و تصمیم گرفتم که دیگر چیزی که «حدیث نفس» باشد ننویسم و دیگر از خودم سخنی به میان نیاوردم. هنر امروز متأسفانه حدیث نفس است و هنرمندان گرفتار خودشان هستند. به فرموده خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی«رحمه‌الله علیه» 

تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز

سعی کردم که خودم را از میان بردارم تا هرچه هست خدا باشد و خدا را شکر بر این تصمیم وفادار مانده‌ام. البته آنچه که انسان می نویسد همیشه تراوشات درونی خود او است- همه هنرها اینچنین‌اند کسی هم که فیلم می‌سازد اثر تراوشات درونی خود اوست - اما اگر انسان  خود را در خدا فانی کند آنگاه این خداست که در آثار ما جلوه‌گر می‌شود. حقیر اینچنین ادعائی ندارم اما سعی‌ام بر این بوده است.

اگر خانه ی دل من و تو ذره ای رنگ دنیا داشته باشد ، هرچند همچون کعبه مقدس باشد ، تا وقتی پر باشد از بت ها و جلوه ها و زیبایی های دنیا ، بجز ابوسفیان ها و ابوجهل ها در آن ساخته نمی شوند ، باید بت های وجودمان را بشکنیم تا از این حریم الهی ، سلمان و ابوذر و مقداد و عمار ساخته شود.

شیخ و استاد بزرگوار صفائی حائری میگفت: من آن روزها وقتى پاى منبرها مى‏ نشستم که مى‏ گفتند در کعبه سیصد و چند بت گذاشته بودند، تعجب مى‏ کردم که در یک اطاق و اینقدر بت؟! ولى بعدها دیدم که در دل کوچک من بت‏هاى بى‏ شمار صف بسته‏ اند. و بت‏هاى بزرگ نفس و خَلق و دنیا و شیطان، با بى‏ حساب بت‏هاى کوچک، در من غوغایى راه انداخته‏ اند و شب و روزم را پر کرده‏ اند. آنها محرک‏ هاى من بودند و من مى‏ خواستم که اینها را مهار کنم. و مى‏ خواستم از کفر به شرک و به توحید برسم. و تنها یک محرک براى خودم داشته باشم.

یکى از بزرگان وعده داده بود که: ایها الناس! جمع شوید تا براى شما حرفى را بگویم که نه نبى و پیامبرى و نه وصىّ و ولىّ و رهبرى، هیچ کس نگفته.مردم مى‏ گفتند: این دیگر چه مى‏ خواهد بگوید و چه ادعایى دارد.؟!و آن بزرگ مرد گفته بود: مردم! تمام انبیاء، تمام اوصیاء، تمام اولیاء آمدند و گفتند موحد شوید؛ جز اللَّه حاکم و محرکى نداشته باشید. در وجود شما جز او متصرف نباشد و امر و نهى نکند. همه گفتند: «قولوا لا اله الا اللَّه»، ولى من مى‏ گویم: نامردها بیایید! مشرک شوید. بیایید یک پا هم خدا را شریک کنید. آخر همیشه براى غیر او؟!بیایید در برابر این همه بت، یک سهمى هم براى خدا بگذارید.

به راستى که ما خوب‏هایمان کافر هستند و خوب‏ترهامان مشرک، از ما تا توحید فاصله‏ هاست. و این‏که مى‏ گویم کافر هستیم، نه کفر در اعتقاد است، که‏ منظورم کفر در عمل است. با این‏که به او رسیده‏ ایم، و به او علاقه‏ مند شده‏ ایم، در کارها و در زندگى از او چشم مى‏ پوشیم و او را کنار مى‏ گذاریم.

 

 


کلمات کلیدی: شهید آوینی، علی صفائی حائری، بت پرستی مدرن، بت های ما

شور انقلاب در جوانی امام

ســین.میــــم دیدگاه

 

بسم الله الرحمن الرحیم

سال اول ورودم بود و با این جمله آشنا شدم که فرزندم !اگر دنیا می خواهی نماز شب و اگر آخرت می خواهی نماز شب.جمله ای که توصیه ای بود اخلاقی از آیت الله قاضی به علامه طباطبایی . یعنی دنیا و آخرت را می شود در نماز شب پیدا کرد.

مصداق هایش را ندیده بودم و نمی شناختم اما با تعریفی که از استادم شنیدم ، یکی از مصادیقش را یافتم ؛جوان بود و شب هایش ، پر بود از رمز و رازهایِ الهی . هم حجره اش می گفت : خواستم ببینم در نماز شبش ، چه خواسته ای از خدا دارد .

بیدار نشستم تا او بلند شد و وضویی گرفت و نمازشبش را خواند و من همچنان بیدار بودم . به سجده رفت و حال دیگری داشت ، با اشک زمزمه کرد : خدایا ! پروردگارا! قدرتی به من عطا فرما تا وطن و سرزمنینم را از زیر بار ظلم و ستم و ذلت و خواری بیرون آورم ...

معنای حرفش را نفهمیدم. سالها گذشت تا اینکه ، شاهد حرفهای تازه ای از او شدم؛ حرف هایش ، غوغایی به پا کرد . حتی همکیشان او ، با راهش و حرف و هدفش، مخالف بودند اما زیر بار نمی رفت و بر تصمیمش مصمم بود .

شخصی گفت :در نجف اشرف در خدمتش بودیم و صحبت از ایران به میان آمد ، من گفتم :این چه فرمایشهایی است که در مورد بیرون کردن شاه از ایران می فرمایید؟یک مستأجر را نمی شود از خانه بیرون کرد ، آن وقت شما می خواهید شاه مملکت را بیرون کنید؟

امام سکوت کردند . من فکر کردم شاید عرض من را نشنیده اند. سخنم را تکرار کردم .امام برآشفتند و فرمودند: فلانی !

چه می گویی ؟ مگر حضرت بقیت الله امام زمان ، صلوات الله علیه ، به من (نستجیر بالله )خلاف می فرمایند ؟ شاه باید از ایران برود.[1]

تازه فهمیدم ، نمازشب، قفل ها را باز می کند و دنیا و آخرت را به ارمغان می آورد.تازه فهمیدم ، زمزمه ها و گریه هایش ، خریدار داشته است و پس از سالها ، آنچه را می خواست به بهترین شکل دریافت کرد . تازه فهمیدم ، شروع قیامش، از جوانیش سرچشمه گرفته است .



[1] پا به پای آفتاب ،ج4،125

 


کلمات کلیدی:

نقش رهبر در پیشرفت انقلاب

ســین.میــــم دیدگاه


بسم الله الرحمن الرحیم

بعد از گذشت 35 سال از پیروزی انقلاب اسلامی ، هنوز عده ی زیادی پیدا می شوند که نمی دانند ماهیت انقلاب اسلامی چیست و چه ثمره ای  دارد؟ و تفاوت زندگی در محیط جمهوری اسلامی با غیر آن در چیست ؟ تا وقتی ندانیم انقلاب ما هدفش چه بود و حال ، چرا باید پایبند به انقلاب اسلامی باشیم ، نمی توانیم با اطمینان خاطر قدم در این مسیر گذاریم و با تمام وجود از این نظام دفاع کنیم .

با نگاهی به تفاوت انقلاب ها و انقلاب اسلامی ، می توان به ماهیت انقلاب اسلامی  پی برد . می توان گفت : اولین فرق این انقلاب با دیگر انقلاب ها ، رهبریِ با بصیرت آن است که در هیچ یک از انقلاب های مردمی چنین رهبری نمی توان یافت .

شاید اصلی ترین علت شکست انقلاب های طول تاریخ ، نداشتن یک رهبر بصیر و آگاه است . اینکه رهبر یک انقلاب از تمام مسائل اطراف خودش آگاه باشد و با علم به اطراف خود، قدم به این راه گذارد بسیار مورد توجه است . رهبری که مرجع تقلید عموم مردم است و از تمام مسائل سیاسی اجتماع مطلع است ، خیلی موفق تر می تواند عمل کند تا کسی که در این وادی حرفی برای گفتن ندارد.

اجتهاد یکی از اساسی ترین ملاک های این رهبری است ، چرا که به شور آوردن مردم در عرصه ی انقلاب ، کار آسانی نیست و نیاز به یک اعتماد عمیق و وسیع بین مردم و رهبری دارد . رهبری که مجتهد عموم مردم باشد و در دل مردم رسوخ کرده باشد و مردم با هر حرف و سخنی از او حرکت کنند و در جایی که فرمان به سکون دهد ، سراپا گوشند.

این مسأله آنقدر مورد اهمیت است که در دوران قاجاریه ، وقتی یکی از مراجع تقلید ، استعمال تنباکو را تحریم کرد ، اطرافیان ناصرالدین شاه قاجار ، قلیان ها را شکستند و خطاب به شاه قاجار گفتند : همان کسی که ما را بر تو حلال کرده است ، استعمال تنباکو را تحریم کرده است .

همین مسأله بود که پس از گذشت 35 سال از پیروزی انقلاب اسلامی ، هنوز هیچ کشوری توان مقابله با جمهوری اسلامی را ندارد . راه و رسم این انقلاب ، آنقدر بزرگ و مقدس است که هیچ انقلابی با این سبک و سیاق در دنیا به وجود نیامده است . 

با نگاهی به کشورهایی که ظاهرا پیرو دین مبین اسلام هستند ، به روشنی می توان این نکته را دریافت کرد که نبود یک رهبر فقیه و بصیر و آگاه در آن کشور ، باعث مشکلات و ظلم های متعددی شده است . عده ای از مردم به یکدیگر ظلم می کنند و در بسیاری از موارد هم کشورهای بیگانه به جان آن کشور می افتند.

می توان برای نمونه به کشورهایی همچون پاکستان ، افغانستان ، سوریه ، فلسطین و... اشاره کرد که به علت نداشتن یک رهبر شجاع و آگاه ، هم درگیری های داخلی دارند و هم بیگانگان نفوذ گسترده ای در آنها کرده اند .

در بعضی موارد که عده ای به انقلاب و جمهوری اسلامی ایراد می گیرند و شروع می کنند به بدگویی از نظام ، می گویم : ای کاش به دیگر کشورهای اسلامی ، مسافرت می کردی و وضعیت آنها را می دیدی ، آن وقت قدر این نعمت را بیشتر می دانستی.[1]


[1] امید است در ایام الله با برکت دهه ی فجر به تفاوت این انقلاب با دیگر انقلاب ها بپردازیم تا ایمان وپایداری ما به این نظام مقدس بیشتر شود(بحول و قوه ی الهی این مبحث ادامه دارد)



کلمات کلیدی:

<   <<   11   12   13   14   15   >>   >
?بازدید امروز: (133) ، بازدید دیروز: (94) ، کل بازدیدها: (709398)

ساخته شده توسط Rodrigo ترجمه شده به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ.

سرویس وبلاگ نویسی پارسی بلاگ