سفارش تبلیغ
صبا ویژن

انســان ِ جــــ ـاری

آوینی و سید مرتضی !!!

ســین.میــــم دیدگاه

سلام!
دیروز روز سالگرد سید مرتضای عزیز رو گرفته بودند . سالگرد شهید بزرگوار صیاد شیرازی و فرمانده ی شهید رضا چراغی
رفتم بهشت زهرا
چقدر این سید عزیز طرفدار و عاشق داشته و ما نمی دونستیم .
از وقتی با نوشته های سید مرتضای بزرگوار آشنا شدم دوست داشتم نوشته هام رو مثل سید بنویسم.
یادمه دو سه سال پیش جملات قشنگی می ساختم و می رفتم می دادم به کسانی که با نوشته های آ سید مرتضی و
استاد صفایی حائری انس داشتند و می گفتم این نوشته واسه کیه ؟
یکم فکر می کرد و می گفت واسه سید مرتضی آوینی
منم خیلی لذت می بردم که تونستم یکم مثل سید مرتضی آوینی قلم بزنم
اما به یک نتیجه ای رسیدم!
که سید مرتضایی که توی شلمچه و فکه و طلائیه و... قلم می زد ، قلمش دست شهدا بود و دستش می نوشت .
اما این سید مرتضی(خودم) فقط با کلمه ها بازی می کنه و قلمش دست نفسش هست .
پس تا رسیدن به نقطه ی اوج سید مرتضی آوینی هنوز نقطه ی شروعش را هم نپیمودم
و تا سید شهیدان اهل قلم شدن ، راه ولایت مداری سیدمرتضی را نپیمودم
که سید شهیدان اهل قلم  با نظر ولایت شد سید شهیدان اهل قلم ...!


کلمات کلیدی: سید مرتضی آوینی

من و نوشته هایم ...!

ســین.میــــم دیدگاه

فاصله ای را که در بین خود تا خدا می بینم فاصله ای است که جز با فضل و رحمتش
من نمی توانم طی کنم .
راستی که نوشتن هم توفیقی است که جز با عنایت الله امکان پذیر نیست.
گاهی آنقدر برکت به وجود آدمی عنایت می کند که هرچه می نویسد همه پر از عشق
و شور و شعور است و گاهی چون نظر لطفش را بر می دارد حس می کنی که تو هیچ
نقشی در نوشته هایت نداری و نداشتی .
این حضور اوست که  در تمام زندگیم رنگ خود را به من نشان داده است اما من نمی بینم
من حضورش را از خود دور میبینم در حالی که حتی حضور خودم هم نشانی از اوست.
وقتی می بینی که نوشته هایت هم رنگی ندارد و نوری و روشنایی ، اینجاست که می فهمی
اگر او نظر نکند و امضایش در زیر برگه ات نباشد نوشته ات هرچند خوش خط و خوش رنگ باشد
هیچ ارزشی ندارد .
یاد حرف شهید بزرگوار همت عزیز افتادم می گفت : باید همه چیزمون برای رضای خدا باشه
انقد پاک باشیم که خدا کلا ازمون راضی بشه ، قدم بر می داریم برای رضای خدا ، قلم بر می داریم
روی کاغذ برای رضای خدا ...که اگر این طور شد چه بکشیم چه کشته بشیم پیروزیم .


کلمات کلیدی: شهید همت، شهدا

دلم تنگ شلمچه هست...

فاطمه خانم دیدگاه

سلام به دوستان با وفای مجازی
نوروز و تعطیلات سال1391 هم داره تموم میشه...
اما شهدا هنوز منو دعوت نکردن...
گرچه می دونم که سال 1390 رو به خوبی و بدون گناه به سر نرسونده بودم و این هم تاوان همون گناهامه...
تو رو خدا برام دعا کنید،اصلا حال روحی مساعدی ندارم..


دوباره تنگ شد این دل،ولی برای خودم
برای گریه ی یکریز و های ها ی خودم
خودم نیم،که خودم در شلمچه جا ماندست
دوباره کاش بیفتم به دست و پای خودم

التماس دعا


کلمات کلیدی: شلمچه

آنها از خود جدا شدند...!

ســین.میــــم دیدگاه

اگر از خدا جدا و به خود نزدیک تر شویم هستی ما نابود است و از حیوانیت بیشتر سیر نمی کنیم و اگر از خودیت خود جدا شدیم و به خدا نزدیک شدیم در حقیقت از زمین کنده شده ایم و به آسمان عروج کرده ایم . آری شهدا اینگونه از زمین بریدند و به آسمان عروج کردند . شهدا دلهای صاف و پاکشان را به کثافات این دنیا نیالودند و دلهای صافشان را همچون تحفه ای به محضر حضرت دوست سپردند و جاودانه زیستن را آغاز نمودند . آری! این جسم های خاکی خوبی و بدی را احساس می کنند. و تنها آنان به آسمان راه می یابند که خاکی خاکی ماندند و پاکی خود را جز به باری تعالی نفروختند که إن الله اشتری من المومنین انفسهم و اموالهم بأن لهم الجنة...


کلمات کلیدی: شهدا

آخـــــه چــــرا ایـــن طـــوره؟

فاطمه خانم دیدگاه

سلام،بازم سلام،مدت زیادی نبودم
گرچه محیط اینجا یه محیط مجازیه اما عجیبه که آدم باهاش انس می گیره و دل تنگ دوستان میشه/
آخ گفتم دوست..کدوم دوست؟چه جور دوستی؟اصلا به کیا میشه گفت دوست؟؟
چند وقتیه دلم بدجور گرفته!!اصلا حوصله کسی رو ندارم!دوست دارم همش تنها باشم و برای این علامت سوال بزرگ ذهنم (که چرا به هر مرد و نامردی میگن دوست)جواب پیدا کنم
 

پس برای گوش دادن به حرف دل من به ادامه مطلب برید

ادامه مطلب...

کلمات کلیدی:

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
?بازدید امروز: (87) ، بازدید دیروز: (95) ، کل بازدیدها: (708833)

ساخته شده توسط Rodrigo ترجمه شده به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ.

سرویس وبلاگ نویسی پارسی بلاگ