خدایا کمکم کن در این فصل سخت امتحانات....
نظر بدید و بگید تا حالا امتحاناتون چطور پیش رفته؟؟؟
کلمات کلیدی:
امشب دلم به یاد روی او تنگ شده است .
امشب دلم احساس عظمت بلای انتظار را درک کرد.
امشب جای خالی حجتت را در بی خودمان به خوبی درک می کنم .
خدایا !
زمین را فساد پر کرده است و ما آدمها غرق در گناه شده ایم .
از سویی در گناه می چرخیم و از سویی نمی دانیم چه باید بکنیم .
ما حجتت را گم کرده ایم !
حجتی که به دنیا عدالت را هدی می کند و اسلام را احیاء می کند .
خدایا !
مگر بیش از این هم دنیا را فساد و تباهی میگیرد ؟
آیا جای دارد از این همه مصیبت جان دهم ؟
آیا جواز مردن را دارم ؟
تو خود می دانی که دل ضعیف و حقیر من ، توان این همه ظلم را ندارد
ظلم به خود !
ظلم به دیگری !
و مهم تر از همه ظلم به تو را ...
نمی خواهم .
دیگر بس است .
دیگر ظلم را نمی خواهم .
خدایا !
انتظار دردی است که اگر حجتت ظهور نکند ، این درد مداوا نمی شود .
ما منتظر انقلاب مهدوی هستیم !
که با ظهورش ظرفیت انسانی ما را به اوج برساند و ارزش انسان بودن را
به بندگان ضعیفت بفهماند.
خدایا ! درد ما جز به ظهورش مداوا نشود
با ظهور حجتت دلهای سوخته ی ما را سامان ببخش
کلمات کلیدی: امتحان الهی
علی (ع ) درس می دهد! پسرم ! بدان تو برای آخرت آفریده شدی نه دنیا ؛ برای رفتن از دنیا ، نه پایدار ماندن در آن ؛ برای مرگ ، نه زندگی جاودانه در دنیا ؛ که هر لحظه ممکن است از دنیا کوچ کنی ، و به آخرت در آیی و تو شکار مرگی هستی که فرار کننده ی آن نجاتی ندارد ، و هرکه را بجوید به آن می رسد ،و سرانجام او را میگیرد. پس ، از مرگ بترس ! نکند زمانی سراغ تو را گیرد که در حال گناه یا در انتظار توبه کردن باشی و مرگ مهلت ندهد و بین تو و توبه فاصله اندازد ، که در این حال خود را تباه کرده ای . پسرم ! فراوان بیاد مرگ باش ، و به یاد آنچه که بسوی آن می روی ، و پس از مرگ در آن قرار می گیری . تا هنگام ملاقات با مرگ از هر نظر آماده باش ، نیروی خود را افزون ، و کمر همت را بسته نگهدار که ناگهان نیاید و تو را مغلوب سازد . مبادا دلبستگی فراوان دنیا پرستان و تهاجم حریصانه ی آنان به دنیا ، تو را مغرور کند ، چرا که خداوند تو را از حالات دنیا آگاه کرده ، و دنیا نیز از وضع خود تو را خبر داده ، و از زشتی های روزگار پرده برداشته است .(نهج البلاغه ، نامه 31)
کلمات کلیدی: حضرت علی(ع)، توصیه اخلاقی، نهج البلاغه
دیروز رفتم از بوفه خوراکی بخرم،دیدم یه پسر و
دو تا دختر وایسادن حرف میزنن.ایندفعه لازم نبود گوشامو تیز کنم.
چون به اندازه کافی بلند حرف میزدن.دخترا از پسره میپرسیدن به
نظر شما کدوممون قدمون بلندتره؟؟؟....پسره که این ترم همه درساشو با ما برداشته و
من میشناختمش،بهشون گفت:موضوع قد بلندی نیست....
موضوع اینه که این موهاشو این مدلی درست کرده و دیگه بقیشو گوش نکردم.
خندم گرفت...داریم به کجا میریم آخه؟؟؟!!!
با این کارا انتظار داریم آقامونم بیاد؟؟؟!!!
من خودم هم بنده بیگناهی نیستم....
گفتم:اگر میدانستم کدامین روز می آیی،به احترام آمدنت گناه نمیکردم....
گفت:روزی که گناه نگنی،به احترام گناه نکردنت می آیم....
کلمات کلیدی:
ساخته شده توسط Rodrigo ترجمه شده
به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ.
