شنیده ام...
معبود ما فرمود :
همانا نماز کسی را قبول می کنم که برای عظمتم فروتنی کند و برای
من روز خود را شب کند و دلش آکنده از ترس من باشد و بخاطر من خود
را از خواهشها و تمایلات نفسی باز دارد و خود را بر بندگانم بزرگ نشمارد.
و بخاطر من گرسنه را سیر کند و برهنه را بپوشاند.
رحم کند بلا رسیده را و غریب را جای دهد.
نور اینچنین فردی همانند خورشید تابان در آسمان می درخشد و در تاریکیها
روشنایی و در نادانیها شناخت و علمی برایش قرار دهم .
قسم بعزتم که او را حفظ می کنم
فرشتگانم از او محافظت نمایند
چون مرا بخواند لبیک گویم
چون سوالم کند ، عطایش کنم
و مثل او در میان مردم همانند فردوس است در بهشت که هرگز نهرهای او
خشک نمی گردد و میوه های او نمی پوسد.
سلامی به گرمی تابستان و نزدیکی پاییز
ببین چقدر زود این روزهامون رد میشن و میرن
ببین ذره ذره عمرمون چجور دارند میگذرند و میرند
شنیدم وقتی آدما پاشون از این طرف کوتاه میشه
حاضرند برای یک لحظه اومدن به این طرف چه کارایی بکنند
اونا الان بیشتر قدر این طرفو می دونند ...
الفرصه تمر مر السحاب
این جمله از حضرت امیر(ع) هست که فرصت ها همچون باد
در گذرند ، حواستون به اون فرصتهای خوب باشه نکنه از دستش بدید
چقدر فرصتهای زندگی رو بیهوده به باد دادیم
چقدر به امید فردا ، امروزمون رو نسیه دادیم
روز و شبها انتظار فردا ها رو کشیدیم
ولی !
چه آدمایی بودند که فردا رو انتظار داشتند و نرسیدند
این امید و آرزو ها با عث شد که میلیاردها آدم امروز خودشون رو
از دست بدند .
پیر حقیقت گو که حقیقت را از زبان اولیای ما یافت چنین گفت:
راز نیکبختی آن است که امروز چنان زندگی کنی که گویی آخرین
روز زندگیت است.
تو جوری زندگی کن که فکر کنی امروز آخرین روز زندگیته
اونوقت می بینی چجوری لحظه لحظه ی فرصتها رو محکم می چسبی
خیلی حرفها توی این فرصتها داره می پوسه
خیلی چیزا داره زیر این امید به فردا خاک می خوره
یکی از معصومین فرمود: جوری نماز بخون که انگار آخرین نمازته
این وداع
این فکر به آینده
این نا امیدی از فردا
دربهای فردا رو به روی ما می بنده و امروز ما رو پر بار می کنه
پس خدایا!
امروز فهمیدم که هر لحظه ای با یاد تو رنگ می گیره
فهمیدم که هر لحظه ای که بی تو باشم ، غافلم
خدایا!
امروز به من فهماندی که فرصتت ، بهترین است
با تمام وجود آن را بگیر
خدایا !
در این انتها که ابتدا را فهمیدم مرا برای شروعی دوباره
راهنما باش ...
کلمات کلیدی: حدیث، حضرت علی(ع)، نماز، یاد خدا، ذکر خدا
وقتی تو مرا صدا می زنی من نیستم...
وقتی مرا می خوانی ندایت را اجابت نمی کنم
وقتی نگاهت را معطوف من می کنی ،من نمی فهمم
وقتی رحمتت را نازل می کنی من غافلم
وقتی به رضوانت دعوتم می کنی من خوابم
با این حال باز هم مرا می خوانی ، باز هم مرا رد نمی کنی
تو چقدر مهربانی !
راستی ! با این همه بخشش من چگونه تو را شکر کنم؟
امشب شب رحمتت هست ...
امشب آمده ام تا تمام کاستی هایم را جبران کنم
آخر شنیده ام شب های جمعه در های رحمتت باز است
متأسفم که یک ماه گذشت و نتوانستم به تو نزدیک شوم
و به همین خاطر می سوزم
می سوزم که تو را نیافتم ...
بهتر بگویم : می سوزم که خود را نیافتم
مولای من درهای رحمتت هرشب باز بود ولی من خواب بودم
هرشب به ملائکت گفتی :هر چه می خواهد به بنده ام بدهید
شنیده ام امشب از اول شب تا صبح به رحمتت می خوانی
پس بسم الله...
من آمده ام تا به رنگ رحمتت ، به رنگ رضوانت خود را رنگ زنم
مشتری نمی خواهی ؟
مشتری که نه ، گدا نمی خواهی ؟
آخر من از خودم چیز ی ندارم
هرچه دارم از توست ، با این سرمایه چه می دهی به من؟
بار الها ! من تو را می خواهم
پس با داشته هایت که به من عطا کردی ، خودت را به من ببخش
کلمات کلیدی: مناجات و دعا، یاد خدا، شب زنده داری، ذکر خدا
ساخته شده توسط Rodrigo ترجمه شده
به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ.