سفارش تبلیغ
صبا ویژن

انســان ِ جــــ ـاری

وقتی بزرگ شدی، باید بیفتی!

ســین.میــــم دیدگاه

شاید شنیده باشید که هدف از خلقت ما انسان ها، بندگی خداست، چرا که خدا می فرماید: وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ؛من جنّ و انس را نیافریدم جز برای اینکه عبادتم کنند ( و از این راه تکامل یابند و به من نزدیک شوند !)(1)

بنابراین عمر و زندگی، اگر روز به روز ما را به سمت هدف خلقت که همان بندگی است، نزدیک نکند و ما را در مقابل معبود آفرینش متواضع تر و افتاده تر نکند در واقع خسران و زیانی بیش نیست.

ما باید ملاک پیشرفتمان در زندگی و عمرمان را این قرار دهیم که چقدر در مسیر بندگی پیشرفت کرده ایم و می کنیم؟ چقدر حال عبادتهایمان با زمان جوانی و نوجوانی مان فرق کرده است؟ چقدر حضور قلب در نمازمان بیشتر شده است؟

یکی از چیزهایی که مثل عمر ارزیابی می شود علم است، همان چیزی که خیلی ها این روزها به دنبال آن می دوند. برای اینکه بدانیم علممان چقدر ارزشمند یا بی ارزش است، باید ببینیم چقدر ما را در مقابل خدا و مردم متواضع تر کرده است. اگر از زمانی که پا به دبستان گذاشته ایم تا لیسانس و فوق و لیسانس و دکترا، روز به روز در مقابل خدا متواضع تر و افتاده تر شده ایم، معلوم می شود علممان ما را رشد داده است در غیر این صورت، هر چه کسب کرده ایم ضرر بوده و زیان.

در روایتی امیرالمومنین(سلام الله علیه) می فرمایند: التواضُعُ ثَمَرَة الْعِلْمِ؛ تواضع و فروتنی در مقابل خدا و مردم، میوه ی علم است.(2)

پاورقی:
1.  سوره ذاریات، آیه 56
2.  غرر الحکم و درر الکلم، ص28، حدیث354


کلمات کلیدی:

مهربان مثل آب

ســین.میــــم دیدگاه

هر کسی بهره ای از محبت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) داشت، چرا که خدا بخاطر این او را فرستاد که رحمتی باشد برای همه ی هستی : وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمین(1)

با مهر و عطوفتی که خدا ارزانی اش کرده بود توانست پس از 23 سال مردم حجاز را مسلمان کند. مهر و عطوفتی که هر کسی را به سمت خودش جذب می کرد.

به هرکسی می رسید، بزرگ یا کودک پیش از او سلام می کرد. می فرمود: سلام، نامی از نام های خداوند است؛ پس آن را میان خودتان بپراکنید؛ هرگاه مسلمان به عده ای سلام کند، اگر آنان پاسخش را ندهند، کسی که بهتر و پاکیزه تر از آن هاست، جوابش را می گوید.

پاسخ نیکی را با نیکی، و پاسخ بدی را نیز با نیکی می داد. با مهربانی و حوصله ی بسیار، اشتباه دیگران را اصلاح می کرد. با ثروتمند و فقیر بدون هیچ تبعیضی دست می داد. چیزهایی را که برای خانه اش می خرید، خودش به خانه حمل می کرد.(2)

شوخ طبع بود اما هدف شوخی حضرت شاد کردن مخاطب بود، نه ریشخند و تحقیر کردن دیگران، امام باقر(سلام الله علیه) می فرمود: از مهربانی او به پیروانش آن بود که با آنان شوخی می کرد تا بزرگی اش چنان برای آن ها جلوه نکند که به او نگاه نکنند.(3)

این بود گوشه ای از سیره ی این پیامبر رحمت که عمرش را برای هدایت مردم صرف کرد. زندگی کردن به سبک و روش پیامبر رحمت، برکت و رحمت را در زندگی به جریان می اندازد، پس بیاییم قدری هم خودمان را شبیه رسول خدا کنیم.

پاورقی:
1.  سوره انبیاء، آیه107
2.  همنام گلهای بهاری، ص129
3.  همان، ص135-136


کلمات کلیدی:

همیشه خودت را مقصر بدان!

ســین.میــــم دیدگاه

شهادت امام کاظم (سلام‌الله علیها) بهانه‌ای شد تا بابی باز کنیم به روی دلمان و نگاهی دوباره به آن بیندازیم. شاید برای هرکدام از ما پیش آمده باشد که وقتی کار خوب یا نماز یا انفاقی می‌کنیم، در دلمان یک بهجت و سرور و خوشحالی احساس می‌کنیم و شاید این‌طور زمزمه کنیم که: خدایا! این من بودم که این کار را کردم.

این بادی که به غبغب می اندازیم و حال خوشی که به ما دست می‌دهد اگر اسمش عجب و غرور باشد ( یعنی به نظرمان خیلی بزرگ بیاید و خدا را بدهکار بدانیم) نشانه‌ی خوبی نیست و انسان را به ناکجا آباد می کشاند به همین خاطر امام کاظم می‌فرمایند: مواظب باش، هیچ‌وقت خودت را طلبکار ندانی؛ نه در عبادت خدا و نه در بندگی و طاعت او(1)

همیشه سعی کن این تلقین را به خودت بکنی که من هرچقدر هم اهل خوبی و بندگی باشم، باز هم نمی‌توانم حق عبادت و بندگی خدا را به‌جا بیاورم چرا که بزرگ تر از ما ( انبیاء و ائمه) هم نتوانستند این کار را بکنند. با این حساب باید همیشه خودت را بدهکار نسبت به خدا ببینی نه طلبکار.

مصداق بارز این جمله‌ی نورانی، خود امام کاظم (سلام الله علیه)هستند. وقتی نگاهی به زندگی نورانی‌اش بیندازیم، می‌بینیم همه‌ی زندگی اش غرق در خدا بود اما هیچ وقت خودش را طلبکار نمی دید.با اینکه هیچ وقت به گناه آلوده نشد اما مدام ذکر سجده اش این بود: عَظُمَ الذَّنْبُ مِنْ عَبْدِکَ فَلْیَحْسُنِ الْعَفْوُ مِنْ عِنْدِکَ ؛ پروردگارا! گناه بنده ی تو بزرگ است و عفو و بخشش تو نیکو (2)

عمل به این توصیه، ثمره اش این است که ما را از عجب و غرور دور کرده و روز به روز ما را به خدا نزدیک می کند.


پاورقی:
1.کافی، ج2، ص72
2. بحارالانوار، ج48، ص101


کلمات کلیدی:

همراهی امام زمان

ســین.میــــم دیدگاه

چقدر به اینکه بتوانی امام زمان را یاری کنی، یقین داری؟ یعنی اگر همین الان، امام زمان خواسته ای از تو داشته باشد؛ مثل اینکه از تو بخواهد زن و بچه ات را رها کنی و به اصحابش بپیوندی، آمادگی داری یا اینکه فقط با زبانت امام زمان را همراهی می کنی؟ خیلی ها بودند که با زبان، امام زمانشان را یاری کردند اما وقتی، در مقام عمل قرار گرفتند، به عجز و بدبختی خودشان، اعتراف کردند.

یکی از این افراد، شخصی بود به نام سهل بن حسن خراسانی که وقتی بر امام صادق، وارد شد و سلام کرد. با حالت اعتراض به حضرت اظهار داشت: 
یاابن رسول اللّه! شما بیش از حد عطوفت و مهربانی دارید، شما اهل بیت امامت و ولایت هستید، چه چیز مانع شده است که قیام نمی کنید و حق خود را از غاصبین و ظالمین باز پس نمی گیرید، با این که بیش از یک صد هزار شمشیر زن آماده جهاد و فداکاری در رکاب شما هستند؟! امام صادق علیه السلام فرمود: آرام باش، خدا حق تو را نگه دارد و سپس به یکی از پیش خدمتان خود فرمود: تنور را آتش کن.

همین که آتش تنور روشن شد و شعله های آتش زبانه کشید، امام علیه السلام به آن شخص خراسانی خطاب نمود: برخیز و برو داخل تنور آتش بنشین. 
سهل خراسانی گفت: ای سرور و مولایم! مرا در آتش، عذاب مگردان، و مرا مورد عفو و بخشش خویش قرار بده، خداوند شما را مورد رحمت واسعه خویش قرار دهد. 
در همین لحظات شخص دیگری به نام هارون مکی - در حالی که کفش های خود را به دست گرفته بود - وارد شد و سلام کرد.

حضرت امام صادق سلام اللّه علیه، پس از جواب سلام، به او فرمود: ای هارون! کفش هایت را زمین بگذار و حرکت کن برو درون تنور آتش و بنشین. 
هارون مکی کفش های خود را بر زمین نهاد و بدون چون و چرا و بهانه ای، داخل تنور رفت و در میان شعله های آتش نشست. 
آن گاه امام علیه السلام با سهل خراسانی مشغول مذاکره و صحبت شد و پیرامون وضعیت فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و دیگر جوانب شهر و مردم خراسان مطالبی را مطرح نمود مثل آن که مدت ها در خراسان بوده و تازه از آن جا آمده است.

پس از گذشت ساعتی، حضرت فرمود: ای سهل! بلند شو، برو ببین در تنور چه خبر است. 
همین که سهل کنار تنور آمد، دید هارون مکی چهار زانو روی آتش ها نشسته است، پس از آن امام علیه السلام به هارون اشاره نمود و فرمود: بلند شو بیا؛ و هارون هم از تنور بیرون آمد. 
بعد از آن، حضرت خطاب به سهل خراسانی کرد و اظهار داشت: در خراسان شما چند نفر مخلص مانند این شخص - هارون که مطیع ما می باشد - پیدا می شود؟ 
سهل پاسخ داد: هیچ، نه به خدا سوگند! حتی یک نفر هم این چنین وجود ندارد.

امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: ای سهل! ما خود می دانیم که در چه زمانی خروج و قیام نمائیم؛ و آن زمان موقعی خواهد بود، که حداقل پنج نفر هم دست، مطیع و مخلص ما یافت شوند، در ضمن بدان که ما خود آگاه به تمام آن مسائل بوده و هستیم.
(بحارالانوار: ج 47، ص 123، ح 176، به نقل از مناقب ابن شهرآشوب)


کلمات کلیدی:

بزرگتر از دنیا

ســین.میــــم دیدگاه

شاید دیده و یا شنیده باشید کسانی را که خودشان را فدای دنیا می کنند . از همه چیزشان می گذرند تا به دنیا برسند . این فدا شدن ها ، زمینه هایی دارد که انسان را به سمت دنیا می کشاند. بارها برای من پیش آمده و دیده ام کسانی را که براحتی مال مردم را می خورند اما بقول معروف ککشان هم نمی گزد و اصلا به روی خودشان نمی آورند و من تا شب به این فکر بودم  که فرد مورد نظر به راحتی آب خوردن، حق مردم را می خورد شاید اصلا وجدانی نمانده باشد تا حرفش را بشنود.

در مقابل کسانی هستند که با کوچکترین گناه و یا مکروهی ، دنیا روی سرشان خراب می شود و غرق ماتم و اندوه می شوند . راه همراه شدن با گروه اول را همه می دانند و نیازی به توضیح ندارد چرا که انسان وقتی در منجلاب گناه افتاد و خیز برداشت و به پشت سرش نگاه نکرد تا ثریا می رود با بار کج . اما رسیدن به مقام گروه دوم کار سختی است.

چطور می شود عده ای اینقدر غرق در معنویات می شوند که هستی را فراموش می کنند حتی خودشان را ؟
تصور کنید ،جایی که نور وجود دارد ،جایی برای تاریکی نمی ماند .در مقابل، جایی که تاریک است ، نور جایگاهی ندارد این خاصیت نور و تاریکی است که هرجا نور باشد تاریکی نیست و هرجا تاریکی باشد نور نیست. در قرآن کریم می خوانیم:  الله نور السماوات و الارض " خدا ی متعال نور آسمان ها و زمین است " این نور در هرجایی که وارد شود ، تاریکی از آنجا می رود اما هر نقطه ای که از وجود خدا بی بهره باشد ، یقینا آنجا تاریک است .

دل انسان به منزله ی یک ظرفی است که هم می تواند تاریکی را بپذیرد و هم نور را . خاصیت نور و تاریکی این است که هیچگاه نمی توانند با یکدیگر جمع شوند ، به همین خاطر،دلی وجود ندارد که هم نورانی باشد هم تاریک . اگر دلی تاریک است یعنی جای خدا نیست و اگر دلی روشن و نورانی است یعنی جایگاه الهی است .
ما انسانها که بیشتر از یک دل نداریم بنابراین این دل یا می تواند تاریک باشد و یا روشن .
هر انسان عاقلی می تواند بفهمد که دنیا و هوی و هوس هیچ وقت در کنار الله جای نمی گیرد . هوی و هوس یعنی خواسته های دل من که هیچ گاه با خواسته های الهی جمع نمی شود مگر اینکه خواستنی های دل من ، همانی شود که خدا می خواهد.

دلی که از الله سرشار شد ، دلی که از هست آفرین پر شد ، هستی پُرش نمی کند و هستی نمی گیردش چرا که او از هستی بزرگ تر است و هستی را می گیرد و بر می دارد و می آورد . سید ابن طاووس به پسرش می گوید : علی ! اگر دنیا از دست چپ پدرت به او برد ، از دست راست او بیرون می رود ، بدون آنکه دست چپ او آگاه شود(آیه های سبز ، 100) کسی که این طور با دنیا برخورد می کند معلوم می شود دنیا او را نگرفته است و دلش را از دنیا پرُ نکرده است بلکه چیزی بزرگتر از دنیا دلش را گرفته است.

ما اگر می خواهیم حرف ما خریدار داشته باشد و دل ما آرام و مطمئن باشد ، راهش این است ، حرفهای خدا را بدون کم و کاست بشنویم و عمل کنیم . نمی شود بخشی را بگیریم و بخشی را کنار بگذاریم ، این یعنی بخشی از نور و بخشی از تاریکی را گرفتن که هیچ وقت با یکدیگر جمع نمی شوند.


کلمات کلیدی:

<      1   2   3   4   5   >>   >
?بازدید امروز: (87) ، بازدید دیروز: (106) ، کل بازدیدها: (708738)

ساخته شده توسط Rodrigo ترجمه شده به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ.

سرویس وبلاگ نویسی پارسی بلاگ