سفارش تبلیغ
صبا ویژن

انســان ِ جــــ ـاری

یک ذره حق الناس

ســین.میــــم دیدگاه

آدمها هر چقدر هم خوب باشند ، در لحظه هایی که غافل می شوند و یا غفلتی برایشان پیش می آید ، بدیهیات و واضحات را فراموش می کنند.

چند روزی است که با خودم فکر می کنم کسانی که مدتهاست با آیه و روایات سر و کار دارند ، چرا حق الناس برایشان بی معنا و یا بی تفاوت است .

حکایات زیادی را دیدیم و شنیدیم از مشکلات و گرفتاری هایی که از "یک ذره حق الناس" پیش میاد مثل بنده خدایی که بخاطر یک دانه جو ، که جویده بود و بعد انداخته بود توی گونی صاحبش ، سالها گرفتار حسابرسی بخاطر آن یک دانه جو بود .

از این حکایات که بگذریم آیات قرآن کریم خود حقیقت روشنی است که دل انسان را جلا می دهد و از طرفی خوف و ترس را بر انسان می بارد .آیات زیادی است که وقتی با آن روبرو می شویم سخت متأثر می شویم و از این قبیل است آیات پایانی سوره زلزال : فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ(7)وَ مَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ(8)

ابو نعیم در کتاب حلیه‏اش از شداد بن اوس روایت کرده‏ که گفت: من از رسول خدا (ص) شنیدم مى‏فرمود: ایها الناس دنیا متاعى است حاضر که هم نیکان از آن مى‏خورند و هم فاجران، و بدرستى آخرت وعده‏اى است صادق، که سلطانى قادر در آن حکومت مى‏کند، حق را محقق و باطل را باطل مى‏سازد.

ایها الناس سعى کنید از طالبان آخرت باشید، و از طالبان دنیا نباشید، فرزند آخرت باشید، نه فرزند دنیا، چون هر مادرى فرزندش به دنبالش مى‏رود. (حاصل منظور آن جناب این است که خواهان آخرت باشید نه دنیا، براى اینکه علاقه به دنیا قهرا شما را به سوى مادیت و آلودگى‏هاى آن مى‏کشد)، آن گاه فرمود: هر عملى که مى‏کنید در حالى انجام دهید که از خدا خائف و بر حذر باشید، و بدانید که روزى شما را بر اعمالتان عرضه مى‏دارند، و شما خواه و ناخواه خدا را ملاقات خواهید کرد، پس هر کس هم وزن ذره‏اى عمل خیر کرده باشد، آن را خواهد دید، و هر کس هم وزن ذره‏اى عمل زشت کرده باشد آن را خواهد دید.(تفسیر المیزان جلد 20 صفحه585)

با اینکه از این قبیل روایات فراوان داریم و می بینیم و می شنویم ، اما هنوز با هر دعوت دنیا ، عده ی زیادی راه را کج می کنند و با زینت ها و زیورهای دنیا ، داشته هایشان را با دنیا معامله می کنند و از یاد آخرت غافل می شوند .

ابو سعید خدری می گوید: وقتى آیه" فَمَنْ یَعْمَلْ ..." نازل شد عرض کردم اى رسول خدا آیا من همه اعمالم را مى‏بینم؟ فرمود: آرى. گفتم: آن کارهاى بزرگ را؟ فرمود: بله، گفتم: کارهاى کوچک کوچک را؟ فرمود: بله

 عرض کردم: اى واى بر من! مادرم بنشیند و براى من عزادارى کند! فرمود: بشارت باد بر تو اى ابو سعید! چرا که" حسنات" به ده برابر حساب مى‏شود، تا هفتصد برابر، و خدا براى هر کس بخواهد آن را هم مضاعف مى‏کند، و اما هر گناه به اندازه یک گناه مجازات دارد، یا خداوند عفو مى‏کند و بدان احدى با عملش نجات نخواهد یافت! (جز اینکه کرم خدا شامل او گردد) عرض کردم حتى تو هم اى رسول خدا؟! فرمود: حتى من، مگر اینکه خداوند مرا مشمول رحمتش سازد.(تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 228)

با این وجود آیا جایی برای کم کاری و یا حق الناس باقی می ماند ؟ چگونه با این حال می توان از عذاب روز قیامت و حسابرسی الهی در امان ماند؟

راستی که عمل های ما ، بسیار ناچیز و کوچک است در مقابل خواسته ها و داده های رحمانی و تنها لطف و رحمت اوست که نجات دهنده ی ما خواهد بود .

باید هر لحظه و هر زمان از خدا بخواهیم که ما را مشمول رحمت خودش کند و هر لحظه ما را متذکر حالات و رفتارهایمان بگرداند در غیر این صورت حتی اگر عارف بالله و سالک سبیل الی الله هم باشیم و تمام شب تا سحر عبادت کنیم ، باز هم گرفتار این غفلت ها خواهیم شد .

 


کلمات کلیدی: حق الناس، آیه جامعه، یک ذره کار خیر، یک ذره کار شر، دنیا و آخرت، قرآن کریم

جهاد با نفس و تن بازی!

ســین.میــــم دیدگاه

 

مبارزه با نفس ،‌کار سخت و دشواری است و هر کسی از عهده ی این امر بر نمی آید . شاید آنان که از این ره آورد جان سالم به در بردند ، نفس را سالم به مقصد رساندند اما جسم و تن خود را از دست دادند تا به این عظمت رسیدند.

یکی از این بزرگان که تنها برای جهاد با نفس جسم و تن خود را از دست داد ، شهید آیت الله شاه آبادی بود . شاگرد امام خمینی و پسر کوچک آیت الله شاه آبادی بزرگ بود ، علت شهادتش مخالفت با هوای نفس بود.

زمان جنگ بود و نامزد انتخابات مجلس شد ، رأی اول تهران را به دست آورد .

خودش می گفت : وقتی خبر موفقیت خود را از رادیو شنیدم ، خیلی خوشحال شدم . به همین خاطر وسایلم را جمع کردم و روانه ی جبهه و جنگ شدم تا آدم شوم و برگردم.و این بود که شهید شاه آبادی رفت و بر نگشت.

 اینان از تن و جسم خود گذشتند و یا بقول آیت الله جوادی آملی ، تن باز شدند نه جان باز ،‌چرا که جان آدمی تا ابد زنده هست و هیچگاه نمی میرد ، این تن و جسم ماست که در معرض بلاها و خطرهاست . باشد که با بلاها و جهاد ها ، شیاطین را فدا کنیم و جان را بسلامت به بارگاه الهی باز گردانیم . انشالله


کلمات کلیدی: خودشناسی، شهدا، توصیه اخلاقی، داستان، دنیا و آخرت، امتحان الهی، علم و عمل، عارفانه، آیت الله جوادی آملی، دست نوشت، یادداشت ها، نفس

از کجا آغاز شدم!

ســین.میــــم دیدگاه

 

داشتم سوم دبیرستان رو می خوندم ، علاقه ی چندانی به درس های کلاسیک نداشتم .

علاقمند به قرآن بودم و همین باعث شد که از دوران کودکی به سمت حفظ قرآن روی بیارم. این اُنس در من جاری بود حتی در دوران دبیرستان هم سعی می کردم روزی حداقل یک جزء از محفوظاتم را مرور کنم . معتقدم همین قرآنی که در وجودم نقش بست و نور را به قلم هدیه داد ، باعث شد تا برای فهم آن به سمت حوزه و طلبگی حرکت کنم.

اُنس با قرآن ، این گنجینه ی خدا دادی ، سعادت دنیا و آخرت را به انسان هدیه می دهد و روح خدا باوری و عشق به خدا را در زندگی جاری می کند ، نور و رحمت را به قلب های مومنین عنایت و انسان را جاری می کند.

اواسط سال سوم دبیرستان بود که فهمیدم در تمام دنیا محیطی همچون حوزه علمیه پیدا نمی کنم. این حرف ، حرف کسانی است که چند صباحی در این محیط نورانی سر کردند و رفتند. یادم هست که استادم حاج آقای اکرمی می فرمود: اوائل طلبگی ما مردمِ اطراف حوزه ، علاقه ی وافری به حوزه ی علمیه داشتند به طوری که می گفتند بادی که از سمت حوزه ی علمیه می وزد ، دل و جان ما را جلا می دهد و دلخوش به این نسیم خنک حوزه هستیم.

مدتی این فرصت پیش آمد تا دوستان و رفقای غیر طلبه را به حوزه ی علمیه آوردم و شب را مهمان حوزه بودند. هر دفعه یکی از این دوستان می گفت: خوشبحال شما طلبه ها چه محیط با صفا و آرامی دارید. راست هم می گفت . خودم به شخصه این معنویت و این آرامش را قشنگ احساس می کنم . مخصوصا وقتی حوزه علمیه خلوت و خالی می شود ، عجب حال مناجاتی به سراغ انسان می آید.

با تمام مشقت ها ، که البته زیاد ندیدم .شاید بشه گفت خانواده ی من با طلبگی موافق بودند و مشکلی نداشتند ، تنها خانواده ی پدری بنده کمی با روحانیت مشکل داشت که با حرف های من کنار می رفتند و دیگر کاری به کار من نداشتند. من هم که روی دیوار حوزه علمیه کلام امام راحل را می دیدم بر قوت و قدرت طلبگی ام افزوده می شد که آن بزرگ مرد تاریخ فرمود : اگر روحانیت نبود ،‌اسلام هم نمی ماند.

اوائل طلبگی ، ترسی داشتم ، ترس از اینکه مبادا گرسنگی بکشم یا مبادا در زندگی دچار مشکلات مالی شوم و ... اما همان روز اول تیر خلاص را زدند و با دعوت از استاد اخلاقی این مشکل برایم تا همیشه حل شد و دیگر به آن فکر هم نکردم. بگذر از اینکه اوائل طلبگی با شهریه ی 20 هزارتومان در ماه سر می کردم . و هیچ کمبودی هم نداشتم در حالی که از همان اوائل طلبگی دستم را از جیب مبارک پدر و مادر کشیدم بیرون و دیگر از آنها ارتزاق نکردم .

در سال اول طلبگی شاید طلبه ها با شور و اشتیاق خاصی وارد حوزه علمیه می شوند الحمدلله . ولی عده ی زیادی از این ها بعد از یکی دو سال تحصیل از طلبگی زده می شوند و به سمت دیگری حرکت می کنند. این عده  که البته کم هم نیستند ، از همان ابتداای طلبگی به هدف خودشان شک دارند و به چپ و راست خود نگاه می کنند.

از همان ابتدا با افکار استاد مرحوم علی صفایی حائری آشنا شدم و این آشنایی خود باعث شد بارم را محکم کنم و تا آخر خط ، مستقیم حرکت کنم .

پ . ن : در پایان قدری هم از الطاف و عنایات مردم به روحانیت یاد می کنم : در بین ما عمامه بسر ها معمولا کسانی که عمامه ی سفید به سر دارند اکثرا با مشکل مواجه هستند ، گاهی فحش های رکیک می شنوند ، گاهی عمامه از سرشان بر می دارند ، گاهی ماشین سوارشان نمی کند و از این قبیل عنایات که البته اجر و قرب این بزرگواران را زیاد می کند .

 اما عزیزانی که عمامه ی مشکی به سر می کنند ، در بسیاری از مواقع با احترام و عنایات ویژه ی مردم همراه می شوند ، حتی جوانی که زبانش لحظه ای بیکار نیست با القاب : چاکریم آقاسید ، غلامتیم ، نوکرتیم و از این قبیل توجهات سعی می کنند به اولاد رسول خدا احترام بگذارند . خیلی کم دیده می شود که کسی ، عمامه ی مشکی بر سر داشته باشد و فحش و توهین نثارش کنند .


کلمات کلیدی: طلبگی، خاطره، زندگی، دنیا و آخرت، خریدارها، امام خمینی، دست نوشت، یادداشت ها، کمال انسان، شروع طلبگی، احترام به روحانیت

زندگی و مرگ با عزت

ســین.میــــم دیدگاه

 

بسم الله الرحمن الرحیم

وقتی سیری در کلمات گهربار علی(ع) می کنیم ، می بینیم هستی در نگاه علی (ع) با دیگر نگاه ها متفاوت است. کلماتی که بی ملاک و بی دلیل زده نمی شود. حرفهایی که رنگی دارد و بی اساس نیست که اساس آن قرآن کریم است و ارتباط با عالم غیب. حرفهای علی (ع) جنسشان خدایی است . و حرفی که جنس و رنگش خدایی باشد در دل ها اثر دیگری دارد .

حرفهایی که می توان بارها خواند و هر بار دل را جلا داد و زنده کرد. راز ماندگاری این کلمات و این حرفها ، خدایی بودن و متصل بودن آن به منبع الهی است. برای ماندگاری انسان می توان دو راه را یافت : 1- خدایی شدن و تمام زندگی را رنگ خدا زدن 2- مغضوب شدن و در برگ های تاریخ سب و لعن شدن .

از این ها که بگذریم تمام حرفم خلاصه می شود در کلامی از حضرت امیر(ع) که فرمود : با مردم چنان آمیزش و رفتار نمائید که اگر در آن حال مردید (در مفارقت و جدائى) بر شما بگریند، و اگر زنده ماندید خواهان معاشرت با شما باشند.

زندگی دنیا را می توان به گونه ای گذارند که برای ما شیرین و دلنشین باشد و برای اطرافیان ما سخت و طاقت فرسا ، به گونه ای که هر لحظه انتظار مرگ ما را داشته باشند . این نوع زندگی ،‌ ملاک و رفتارهایش الهی نیست و تنها هوی و هوس نقش بازی می کنند .

و یا می توان این دنیا با این وسعت را بگونه ای دیگر هم گذراند و عبور کرد ، همان طور که علی(ع) سیر کرد و گرد و غباری به لباس او ننشست و دلها همه معطوف حسن و جمال الهی علی(ع) بود . سیره و روش علی(ع) در دنیا بندگی بود و اطاعت از اوامر الهی . بگونه ای که حاضر بود شب ها خود را به مشقت اندازد و آذوقه به خانه های فقرا و مساکین ببرد و یا در دل شب صدای العفو العفو سر دهد و با محبوب خود مناجات کند.

در این نوع زندگی دیگر دل من و دل خلق هیچ نقشی ندارد ، تنها بندگی است که رنگ می گیرد . با این بندگی ، هم دل خلق را لبریز از عشق و شور می کند و هم دل خود را مخزن اسرار الهی می کند .

إنَّ الَذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجعَلُ لَهُمُ الرَّحمنُ وُدَّا

ایمان و عمل صالح دو سرمایه ی بزرگ هستند که نتیجه ی آن ، حب و مودت در دلهای مخلوقات الهی است . وقتی ایمان و عمل صالح ، وقتی این دو نقطه ی ارزشی اسلام در کنار هم آمد بندگی و عبودیت را به جریان می اندازد و میرسد به آنجا که معاشرت با این فرد الهی ، سعادت و توفیق می خواهد و حضورش مایه ی رحمت و برکت الهی .


کلمات کلیدی: حضرت علی(ع)، زندگی، دنیا و آخرت، لطف الهی، نهج البلاغه، معصومین(ع)، دست نوشت، یادداشت ها، زندگی با عزت، مرگ با عزت، سیره علی(ع)

ترس از خدا؟؟؟

ســین.میــــم دیدگاه

بسم الله الرحمن الرحیم


وقتی حرف از خوف و ترس از خدا پیش می آید ، بعضی فکر می کنند : نکند (نعوذ بالله)خدا موجودی وحشتناک هست که تنها منتظر این است که ما کوچکترین اشتباهی کنیم و او ما را به باد کتک بگیرد.آیا واقعا این طور است و ما از خدا به این صورت می ترسیم ؟

ترسی که در روایات می بینیم ، به عذاب و تنبیه کردن خدا ختم نمی شود که علی(ع) ترس از دوزخ و جهنم نداشت . علی (ع) ترسش از جدایی بود ، جدا شدن از هم صحبتی با خدا. جدا شدن از آن همه لطف و عنایت خدا . واقعا چه حس و شور و حالی داشت علی (ع) در مناجات ها . حالی که علی(ع) در مناجات داشت ، اگر ما می داشتیم حاضر نبودیم با تمام دنیا که هیچ با آخرت هم عوضش نمی کردیم. این حرف من نیست که حرف عارف کاملی است که با چه حسرتی می گفت : اگر در بهشت گفتند نماز نداریم ما باید چه کنیم ؟ حرف عارفی بود که عمرش جز عشق به خدا نبود، آیت الله قاضی طباطبایی

خب با این حال ، ما درک نمی کنیم که عارفان چه سوز و چه گدازی داشتند که سراسر عمر خود را اشک می ریختند تا مبادا لحظه ای این حال و شور را از دست ندهند. این ترس مقدس و ارزشمند هست . ترسی که از جدا شدن هست . ترسی که تنها از جدا شدن معشوق و عاشق نشأت می گیرد.

اما ترسی که در ما رشد کرده و ریشه هایش تا مدتها سفت و محکم وجود ما را در برگرفته است ، ترس از عذاب و جهنم است . ترس از آتشی که هیچ وقت ما را از گناه باز نمی دارد. مگر می شود انسان از خدا بترسد و به سمت گناه برود؟ معلوم می شود ترس از چیز دیگری است . ما ترس از خدا نداریم ، ترس از عذاب و جهنم داریم . بعد از مدتها رسیدم به این نقطه که اگر ما ترس از خدا داشتیم ، حاضر نبودیم خدا را با هیچ چیز و هیچ کس عوض کنیم. که دیگر این ترس ، ترس از عذاب نبود ، ترس از جهنم نبود. ترسی بود که از علی(ع) به ارث برده بودیم. ترس از جدا شدن از رحمت و لطف و عنایت او...


کلمات کلیدی: حضرت علی(ع)، دنیا و آخرت، جهنم، بهشت، علما، عذاب، خشوع، عارفانه، دست نوشت، یادداشت ها، سیر و سلوک، ترس از خدا، آیت الله قاضی

<      1   2   3   4      >
?بازدید امروز: (32) ، بازدید دیروز: (69) ، کل بازدیدها: (696633)

ساخته شده توسط Rodrigo ترجمه شده به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ.

سرویس وبلاگ نویسی پارسی بلاگ