سفارش تبلیغ
صبا ویژن

انســان ِ جــــ ـاری

ما را به کجا می برند؟

ســین.میــــم دیدگاه

جا ماندن از خود تنها مشکلی بود که هیچ کس آن را نفهمید
ولی زیر بارش رفت...!
آنجا که خود را فراموش کردیم به دنیا روی آوردیم
از خود و خدا جدا شدیم !
از زندگی ، آرامش ، عشق و خلاصه از همه چیز...
هیچ فهمیده ایم زمان ، ما را با خود به کجا می برد؟
آری
زمان ما را نمی برد!
ماییم که به هرسوی حرکت می کنیم
ماییم که بدون هیچ آگاهی بدنبال هرچیزی به راه می افتیم
ماییم که سرمایه ی پر ارزش عمر را به فردای خود به یادگار می سپاریم
و غافل از اینیم که فردا ، روزی نو است و امروز مرا نخواهد آورد
آنجاست که باید ناله سر دهیم!
یالیتنی کنت ترابا
ای کاش خاک بودم


کلمات کلیدی: هدف شناسی، دل نوشته

الان وقتشه ، دستمو بگیر

ســین.میــــم دیدگاه

دارم فکر می کنم ...
به چی ؟
به اینکه ما آدما 70سال عمر می کنیم
20 سال اول که حال و هوای پریدن داریم
20 سال دوم سرگرم کار و زندگی
20 سال سوم که دیگه نه حال پرواز و نه حال کار و زندگی می چسبیم  بخدا
10 سال آخر رو دیگه حال هیچکی رو نداریم
بیچاره خدا ، دلم واسش می سوزه
ما آدما اینجورییم دیگه ، کاریش نمیشه کرد
70 سال یا بیشتر یا کمتر خدا بهمون میده و ما اصلا نمی فهمیم کی بود ؟ چی داد؟
علاوه بر اینکه نفهمیدیم طلبکار هم میشیم که بله ، نماز شب ، روزه ...
بقول معروف : ادعام گوش فلکو کر می کنه
اوه اوه اوه چه بادی دارم من ، چقد به نیم من عبادتم می نازم
چقد عبادتم خالص بود ؟
ما کجا داریم میریم ؟ راست یا چپ ؟ خدا یا شیطون ؟
اصلا تا حالا فکر کردیم خدا کیه ؟ شیطان چی چیه ؟
لابد خدا رو همین قدر میشناسیم که :بله دیگه هر وقت پام گیر کرد داد زدم خدا
دستمو بگیر ، هروقت خوردم زمین گفتم خدا بلندم کن ...
ای بابا ! کجای کاری آسید مرتضی ، بعضی وقتا حتی اینا رو هم فراموش می کنیم
خدا به ما آدما گفت : الم اعهد الیکم یا بنی آدم ان لا تعبدوا الشیطان
مگه بهتون نگفتم دنبال شیطون راه نیفتید ؟
چرا خودتونو  فراموش کردید ؟
ای بی معرفت ، چقدر حواسم بهت بود ؟ چقدر دنبالت بودم که نخوری زمین ؟
چقدر از رو زمین بلندت کردم ؟ اصلا چند بار با طناب این شیطون رفتی توی چاه ؟
بذار من بگم خدا
راستش بجا اینکه 24 ساعت به فکر شما باشم افتادم دنیال دشمن صمیمی خودم
فکر نکنی ازش خوشم میاد ، نه من تو رو میخوام ...
اما خدا  ! گاهی وقتا من نمیخوام ولی یهو می بینم رفتم سمتش
دیگه خسته شدم دستمو بگیر
الان وقتشه



کلمات کلیدی: قرآن کریم، دل نوشته

مسافری که به مقصد رسید...!

ســین.میــــم دیدگاه

سلام
 توی یکی از همین روزای خدا بود که ، داشتم می رفتم سمت
کتابخونه ی مدرسه مون ، خدا خواست که برم یه ذره مطالعه کنم
کتاب به دست از تاقم راه افتادم سمت کتابخونه !
نمی دونم چی شد که با خواست خدا یه درس قشنگی از زندگی
ریزه حیوونی گرفتم.
راستش توی دنیا درس برای گرفتن زیاده ولی چشمامون بسته است
بقول امام هفتم : هرچیزی که چشمات ببینه ، توش واسه تو درس عبرته
خب لابد ما آدما غافلیم از این عبرتها ...
به هرحال اون روز غافل نبودم که این لطف نصیبم شد.
همین طور که داشتم می رفتم سمت کتابخونه !
چشمام به یه گوشه ای خیره شد ، چشام یه یه صحنه ی کوچیکو واسم بزرگ کرد
مگه چی دیدی ؟
دیم یه مورچه باری که چند برابر خودش بود رو از زمین برداشت ورفت...
دنبالشو گرفتم خودش رو رسوند به مقصدش
میدونی چی بهم گفت؟
ما که سنگین ترین بار خودمون رو رسوندیم ، شما چکار کردید؟
والله جا خوردم !
شاید حدود یکی دو ساعت گیج بودم...
خلاصه با خودم گفتم:
اینم درس امروز تو ، که اینها رفتند و با هرسختی بار خود را به سر منزل مقصود رساندند
و تو ماندی و پوسیدی و فسیل شدی و هنوز بی حرکتی


کلمات کلیدی: خاطره، داستان، دل نوشته

قربون خدا برم !

ســین.میــــم دیدگاه

تو بندگی چو گدایان بشرط مزد مکن             که خواجه خود روش بنده پروری داند
دارم برای بهشت زور می زنم
خدا قوت !
إ ؟ بهشت ؟ بابا ای ول پس خدا چی میشه ؟
زیاد شنیدم بهشت را به بها دهند نه بهانه
چقد غافلیم که چسبیدیم به بهشت و از خدا عقب افتادیم
خودتو پیدا کن ، نشه خودتو به چهار متر طول و عرض بفروشی
نکنه فقط به فکر بهش باشی و بس...
بابا بهشت واسه تو کوچیکه
میدونی ! بعضا اونقدر بزرگ میشن که حتی توی بهشت جا نمیشن و خدا
میبرتشون پیش خودش .
بعضیا توی دنیا می دوند تا بجایی بالاتر از بهشت برسند ولی ما غافل از
این هدف بزرگ .
راستی
شنیدی علی (علیه السلام) تو اون مناجاتش چی میگه ؟
آه من قله الزاد و بعد الطریق ( آه از توشه ی کم و دوری راه )
إ ، کی داره این حرفو می زنه ؟ علی که یک ضربه ی شمشیرش ثوابش از
عبادت جن و انس بالاتره
پس من کجا گیر کردم ؟
من چه خاکی تو سرم بریزم
علی چجور فریاد میزنه کم آوردم ، من چجور راحت نشستم و دلم واسه عبادتای دروغیم خوشه !
جالبش اینجاست که اون خدای مهربون همین دروغها رو  از ما میخره .
قربون تو خدا  برم که سیبهای سالم و گندیده رو یه جا می خری ...


کلمات کلیدی: عشق، حضرت علی(ع)، دل نوشته، بهشت

بسه دیگه ! فیلم بازی نکن

ســین.میــــم دیدگاه

بسه دیگه !
خسته نشدی از بس فیلم بازی کردی ؟
آخه واسه چی فیلم بازی می کنی ؟ واسه پول ؟ واسه زندگی ؟
واسه چی پس ...؟
ای بابا! تو این 23 سال که فیلم  بازی کردی به کجا رسیدی ؟
تو درست بشو نیستی !70 سال هم که بگذره بازم بازیگری .
راستی !
اصلا توی این 23 سال فهمیدی واسه کی فیلم بازی می کنی ؟
آخه از کی پول میگیری که انقد واسش دست و پا می زنی ؟
کارگردانت تو این چندتا فیلم کی بود؟
بذار فکر کنم ...!
آها ! یکیش که یادمه اسم فیلمش (قبل از دنیا)کارگردانش هم خدا بود ...
یکیش اسمش (دنیا) بود . ماشاالله خوب بازی کردی ! دستت درست اما...
حالا بگو واسه کی بازی کردی که اینقد قشنگ دست و پا زدی ؟
راستش یادم نیست کارگردانش کی بود ؟ شما یادته ؟
نمی دونم !
شاید خدا ! شاید شیطان ! شاید نفسم ...
این یکی مجهول موند
بریم سراغ بعدی !
یه فیلم دیگه در راهه به اسم (آخرت)
امیدوارم نقش اول رو داشته باشی ...
إ ! یادم نبود ! بابا آخرت جای فیلم بازی کردن نیست که  ! اونجا تمام واقعیته
اونجا میگن : بسه دیگه ! دوتا فیلم بازی کردی ! اینجا جای فیلم برداری نیست
باید توی فیلم دنیا انتخابت می کردند
راستی ! انتخاب شدی ؟
جایزه چی دادن بهت ؟
والا راستش هنوز نفهمیدم کارگردان فیلمش (دنیا) کی بود
امیدوارم تا دیر نشده بفهمیم کارگردان فیلم دنیامون کی هست
فعلا خداحافظ تا بعد


کلمات کلیدی: دل نوشته، دنیا و آخرت

<      1   2   3   4      >
?بازدید امروز: (60) ، بازدید دیروز: (14) ، کل بازدیدها: (707291)

ساخته شده توسط Rodrigo ترجمه شده به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ.

سرویس وبلاگ نویسی پارسی بلاگ