طبیعت باران است که هرگاه باریدن گرفت،خورشید پنهان می شود و هرگاه خورشید سر برون کرد ابرها نمی بارند.در نظام هستی اینگونه هماهنگی است که،وقتی درد و رنج خورشید زیاد می شود ابرها غصه ها را می شورند،وقتی آسمان آبی،کدر و گرفته می شود،باران است که طراوتی دوباره به آسمان می بخشد حال با دید دیگری گذر کنم: وقتی بنده ای خطا می کند،وقتی غم ها و غصه هایش زیاد می شود،وقتی دلش می گیرد،باران رحمت محبوب می بارد با خودم می گویم:خدایی به این عظمت همیشه به فکر ذره ای و کمتر،چون من هست و درد هایم را می شورد و غم هایم را می برد،حیف است اگر به یادش نباشم و کم لطفی. پس بسویت می آیم و تو را میخوانم تو هم نگاهم کن محبوبم
کلمات کلیدی: دل نوشته
یادم آمد که در این نزدیکی ، روزگاری چه غوغایی بود. آسمان ابری بود. درد مردم معلوم. عشقها بی رنگ. با خودم میگفتم:کاش این ظلمت ها ، رنگ صبح را گیرند. کاش دلها قدری ، رنگ عشق را گیرند چند روزی طی شد... آسمان آرام شد. چهره ها خندان شد ، رنگ ها پر رنگ شد. بر دلم هم این عشق ، همچنان جاری بود. من ندانستم که ، آسمان هم روزی ، ابرها را دارد. و ندانستم که ، دردها پنهان است. کاش رنگ دل ما ، همه دم یک رنگ بود. آسمان دل ما ، همه دم بی رنگ بود دردها هم پنهان. غصه ها هم پنهان. که اگر این میشد ، عشق ها جاری بود رنگ ها می رفتند. آسمان صاف می ماند. و کسی درد نداشت.
ترنم عطر تو را چشیدم ...
بارها و بارها ندایت ، وجودم را آب داد و عشق را به من فهماند!
تو صدای غریبی را به گوش عالم رساندی و شوری در عالم به پا کردی .
نمیدانم ! نمیدانم ، این چه حس غریبی است که هنوز آغاز نشده دلها را بی قرار می کند ، رنگ ها را می برد ، اشکها را سرازیر می کند و ...
هنوز در حیرت پریشانی تو غرقم ! هنوز تشنه ی شنیدن عطش های توأم و دلم نگران لحظه هایت .
دلم آرام نمی شود ، اشکم بند نمی آید و سوز و آهم بریده نمی شود .
چگونه آرام شوم ؟ چرا آرام شوم ؟ مگر اوج غم را ندیدم ؟
من متحیرم ! متحیر از کوچکی خود و بزرگی این غم . از دلی که شیداست و صبح و شب ناله سر میدهد و از عظمت آن صبح و شب اشکش جاریست .
خدایا ! مگر حق گنجینه ی تو نیست ؟ مگر حسین حق نبود ؟
پس چه شد که این بی صفتان ، حق را گم کردن و باطل را چنگ زدند؟
دلم تنگ است ...
تا ظهور منتقمش صبر باید کرد
اللهم عجل لولیک الفرج
شروع ایام سوگواری اهل بیت (علیهم السلام) بر عزاداران تسلیت باد
کلمات کلیدی: دل نوشته، امام حسین(ع)
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند***واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
حافظ رسید به آنچه باید می رسید...
غصه ها دید و ناله ها سر داد و این است که سحر را برای خود آغاز بحساب
آورد .
فهمید هر چه هست در سحر تقسیم می کنند ، پس سحر را غنیمت شمرد
زیاد شنیدم که اولیای آلهی فقط با سحر به آن مقامات قرب الهی رسیدند
چقدر عظمت دارد این سحر که آدم را این قدر بالا می برد...!
راستی! شنیدم رسیدن به معراج هم با سحر خیزی امکان دارد
امام عسکری (ع) فرمود:رسیدن به خدا سفری است که هیچ مرکبی همچون
سحر خیزی آدمی را به آن نمی رساند
زیاد برام اتفاق افتاده که وقت گرفتاری ها ، تنها را هنمایی من نماز شب بوده
پسری بود که از درد هجران می نالید
من هم وقت سحر رو نشونش دادم
دیدم شب اول به آرامشی رسید که 7 ماه به دنبالش بود
امشب حرفی به ذهنم نرسید بجز اینکه بگم ما آدما راه رسیدن به آرامشو
بلدیم ولی عمرمونو تلف می کنیم تا به چیزی که فکر می کنیم آرامشه برسیم
حافظ میگه در ظلمت شب بهم آب حیات دادند
موسی پرسید خدایا بدترین بندگان تو چه کسانی هستند؟
جواب شنید : آنان که شب را مرداری افتاده اند و روز را بیکاره ای بیش نیستند
حرفم تمام
دلم گیر خودمه
دعام کنید
حق نگهدارتون
کلمات کلیدی: حدیث، دل نوشته، شب زنده داری، نمازشب، حدیث قدسی
یادته کوچیک که بودی چقدر یاد آقا رو می کردی ؟
چقدر دلت واسش پر می زد ؟
داشتم یه کلیپ از یه دختر بچه گوش می کردم :
مامان میگه شما همیشه حرفای همه ی بچه ها رو حتی بزرگترا رو می شنوی
خیلی دوستتون دارم ! از ده تا هم بیشتر
اونقد دلم خواسته بود به شما بگم : همش منتظرتونم
من هیچ کار بدی نمی کنم
تازه به همه بچه ها هم گفتم که کار زشت نکنن چون شما رو ناراحت می کنن
بابام میگه :اگه ما واقعا منتظر شما باشیم ،بعدش کارای بد نکنیم و براتون دعا کنیم
شما میاید .
من اونقد بزرگ شدم که اگه از یارای شما باشم... بابام می گه اگه حواست به کارات باشه
و کار بد نکنی ، تو امام زمانو ناراحت نکنی و ایشونو بیشتر بیشتر بشناسی خودش یه یاری به شماست
من صبحا که بیدار میشم تا شب همش دعا می کنم براتون
پس چرا نمیاید؟
یه تیکه از درد دل یه دختر بچه ی کوچولو ...
کوچیکه اما چقدر دلش بزرگه ! چقدر معرفتش به شما زیاده
آقا ! ازم ناراحت نشو ، میدونم کم گذاشتم
اما بخدا دوستت دارم
من اگه گناه می کنم ، اگه بدم ، اگه زشتم ، اگه بی وفام ولی دوست داشتنم حقیقته
باور کن هر چی منو ردم کنی بازم بر میگردم
الان که دارم اینو واست می نویسم هنوز صبح جمعه نرسیده!
دلم منتظره ! منتظر دیدن گل روی شما
شاید این داستان تا صبح جمعه عوض بشه
شاید بشه : آقا آمد
آقاجون ! دل من تنگه ، دل همه ی آدما تنگه
زودتر بیا...
ساخته شده توسط Rodrigo ترجمه شده
به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ.