سفارش تبلیغ
صبا ویژن

انســان ِ جــــ ـاری

انصاف یا بی انصافی ما!

ســین.میــــم دیدگاه


با خودم فکر می کردم ؛ چه شده است که مردم اینقدر حریص مال و منال شده اند . چه شده که اینطور به حلال و حرام بودن پولشان بی تفاوت شده اند . چقدر آدم های این دوره با آدم هایی که 10 سال پیش می شناختم فرق کرده اند.

پیامبر(ص) فرمودند: « الْعِبَادَةُ مَعَ أَکْلِ الْحَرَامِ کَالْبِنَاءِ علَى الْمَاء ؛ کسی که مال حرام می خورد و عبادت هم می کند، مثل کسی است که روی آب ، ساختمان می سازد 

لقمه ی حرام در زندگی خیلی از ما آدم ها ، رواج دارد و شاید بگویم : بدون این بی انصافی ها روزمان شب نمی شود.

بعضی وقت ها می دیدم که شخصی می پرسید : حاج آقا ! من زندگیم اینطوره . هر کاری می کنم نمی تونم زندگیم رو بچرخونم ، باید چه کار کنم؟ نمیخوام بگم همه ی مردم دردشان از همین جا آب می خوره ، نه . بعضی از این مردم قربانی حرام خواری بعضی دیگر هستند.

راه حلی که من به این افراد می دادم ، راه حلی عمومی است ، هم برای من که طلبه ام ، هم برای یک کاسب و بقال ؛ باید با مردم انصاف داشته باشیم تا خدا هم با ما انصاف داشته باشه.

تاکسی مسافر رو سوار می کنه و به مقصد می رسونه ، به بهانه ی اینکه پول خورد ندارم ، صد تومان یا دویست تومان اضافه می گیره . شاید این مبلغ خیلی خیلی کم باشه و اصلا توی دید نیاد اما ، همین صد تومانی که مسافر با هزار دلتنگی میده صدها هزارتومان راننده رو آتیش می زنه .

دنبال امام زمانش می گشت . گفتند : امام زمان را در مغازه ی این قفل ساز می توانی پیدا کنی . هر کجا بود خودش را به مغازه ی قفل ساز رساند . دید سیدی نورانی روی صندلی مغازه ی قفل ساز نشسته است و قفل ساز در کنار این سید مشغول تعمیر قفل  است.
پیر زنی وارد مغازه شد ؛ آقا این قفل را 3 شاهی می خرید ؟

قفل ساز گفت : خواهرم! قفل شما ، هشت شاهی ارزش دارد و اگر کلید هم می داشت 10 شاهی ارزش داشت
پیرزن گفت : حاضرم همان 3 شاهی بفروشم ، از اول بازار تا اینجا هیچ کدام از مغازه ها حتی حاضر نشدند به قیمت 3 شاهی این قفل را از من بخرند .
خواهرم تو مسلمانی و من هم مسلمان. چرا مال مسلمان را ارزان بخرم من نمی‌خواهم تو ضرر کنی.

این قفل هشت شاهی ارزش دارد و من اگر بخواهم در معامله سودی ببرم آن را به قیمت هفت شاهی می‌خرم چون در این معامله بیشتر از یک شاهی سود بردن بی‌انصافی است.
سید نگاهش را برگرداند و گفت : نیازی نیست شما به دنبال ما بگردید ، مثل این قفل ساز باشید تا خود به زیارت شما بیاییم.

راستی ، این همه  شیون و گریه و ناله ی ما برای دوری از یوسف زهرا با انصاف آمیخته شده است یا اینکه اشک ها نمایشی است ؟ مراعات انصاف تنها در این چیزها نیست ، غیبت ، دروغ ، تهمت همه و همه چیزهایی است که بی انصافی تلقی می شود .

مهدی جان ! انصافا ، انصاف در زندگی ما نیست و از تو دور افتاده ایم . دیگر آرزوی ملاقات نمی کنم ، دیگر نمی گویم بیا تا ببینمت ،‌تنها زار می زنم و ناله می کنم و میخواهم که از من راضی شوی...

 

 


کلمات کلیدی: انتظار، امام زمان، امتحان الهی، بندگی، دست نوشت، یادداشت ها، سیر و سلوک، کمال انسان، یادداشت های طلبگی، ملاقات با امام زمان

عهدی که ما بستیم....!

ســین.میــــم دیدگاه

 

اساتید دانشگاه تهران دور هم جمع شده بودند و یه عده مخالف و یه عده موافق این بودند که به مقام معظم رهبری (حفظه الله) دکترای افتخاری بدند . شاید اون عده ای که مخالف بودند ، بعد از اینکه حکم قطعی شد خیلی ناراحت بودند که آقا چرا باید به کسی که دکتر نیست ، دکترا بدیم ؟

اساتید موافق هم خوشحال از اینکه ما تونستیم لا اقل یه خدمتی به رهبری بکنیم  و با این کار افتخاری برای دانشگاه تهران کسب کنیم . جلسه که برگزار شد ، آقا با کلماتی چند آب روی آتش هر دو گروه ریخت و هر دو را خاموش کرد :

«مسئله‌ى دکترى افتخارى؛ خوب، البته این یک افتخار است که این دانشگاه این اظهار محبت را به ما بکند؛ لیکن من اهل دکترى نیستم؛ همان طلبگى ما کافى است. اگر بتوانیم به میثاق طلبگى متعهد و پایبند بمانیم - که قولاً و فعلاً این میثاق را از دوران نوجوانى و جوانى با خداى متعال بستیم - اگر خداوند کمک کند و ما بتوانیم این میثاق را حفظ کنیم و در همین عالم طلبگى پیش برویم، من این را ترجیح میدهم. شما لطف کردید و این براى ما هم مایه‌ى مباهات است، لیکن من پیشنهاد شما را قبول نمیکنم. ان‌شاءاللَّه موفق و مؤید باشید.»

افتخار حوزه به درس خواندن برای رضای خداست ، نه به مدرک گرایی همچون دانشگاه. طلبه از همان ابتدا عهد و پیمان می بندد که در مسیر تهذیب و اخلاق قدم بزند و بعد از اصلاح خود به سمت مردم روی آورد.

یادم هست که وقتی قرار این عهد و میثاق رسید و هنگامه ی انجام وظیفه رسید ، برگه ای به ما دادند و گفتند این نوشته را پشت بلندگو باید بخوانی :

بسم الله الرحمن الرحیم . با عنایت خداوند متعال و یاری صاحب و ولی نعمتم امام زمان (ارواحنا فداه) لباس سربازی حضرت را بر تن می کنم و تلاش خود را در مسیر تبلیغ دین مضاعف خواهم نمود ...

و اینگونه بود که میثاق طلبگی را با جان و دل پذیرفتیم .


کلمات کلیدی: معرفت، خودشناسی، طلبگی، زندگی، آیت الله خامنه ای، علم و عمل، بندگی، دست نوشت، یادداشت ها، میثاق طلبگی، مقام معظم رهبری، لباس روحانی

من اُویس امام زمانم هستم؟

ســین.میــــم دیدگاه

شاید کمتر کسی باشد که اُوِیس قَرَن را نشناسد. شاید کمتر کسی با عظمت این بزرگ مرد تاریخ آشنا نباشد. اویس قَرَن همان صحابی بزرگواری است که در زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به اسلام رو آورد اما در تمام مدت عمر شریف رسول خدا نتوانست او را ببیند.

نقل می کنند مادر پیری داشت و نمی توانست او را تنها بگذارد ، صبح تا عصری از مادر خود اجازه گرفت تا برود و سیمای نورانی رسول خدا را ملاقات کند. اُوِیس تا به مدینه رسید ، خبردار شد که رسول خدا (صلی الله علیه وآله) به جنگ رفته اند.

مدتی منتظر نشست تا سیمای رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را برای اولین بار ملاقات کند اما نشد و چون  به مادر پیر خود وعده داده بود راهی شد به سمت قرن. نزدیکی های عصر که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به مدینه بازگشتند فضای مدینه را معطر دیدند و فرمودند : از سوی قرن عطری به مشامم می رسد.خبر دادند که اویس قرنی به دیدار شما آمده بود.

اُویس با تمام علاقه ای که به رسول خدا داشت ، هرگز در تمام عمر خود نتوانست رسول خدا را ملاقات کند اما آنقدر به رسول خدا نزدیک بود که رسول خدا فرمودند : در امت من مردی است که به عدد موی گوسفندان ربیعه و مُضَر، در روز قیامت شفاعت خواهد کرد.  از او سؤال شد که او کیست فرمود بنده‌ای از بندگان خدا. گفتند نامش چیست فرمود اویس و در قَرن زندگی می‌کند چون او را دریابید سلام مرا برسانید و بگویید که: امت مرا دعا کن.

اویس قرن اگرچه سیمای نورانی رسول خدا را در تمام عمر ملاقات نکرد ، اما آن شور و اشتیاق احوالات رسول خدا را هر دم در دل داشت و این شد که اویس قرن بر زبان ها ماند و حتی رسول خدا مشتاق دیدار او بود .

زمان گذشت و ما رسیدیم به زمان نوه ی رسول خدا ، حضرت ولی عصر (عج) . حجتی که وجودش حاضر است و ناظر اعمال ما . راستی امام زمان ما همچون رسول خدا ، اینچنین از ما یاد می کند؟ آیا امام زمان ما مشتاق دیدار ماست . بی پرده بگویم : آیا ما اُویس ِ امام زمان خود بوده ایم؟

گر در یمنی چو با منی پیش منی    گر پیش منی چو بی منی در یمنی

 من با تو چنانم ای نگار یمنی       خود در غلطم که من توام یا تو منی


کلمات کلیدی: عشق، حدیث، انتظار، داستان، امام زمان، پیامبر، معصومین(ع)، محبت، بندگی، دست نوشت، یادداشت ها، اویس قرنی، عاشق، رسول خدا، یار واقعی امام

فطرتی ناب،پاداش یک ماه بندگی

ســین.میــــم دیدگاه


تلاوت قرآن ، روزه داری ، اهمیت به واجبات ، ترک محرمات ، سحر خیزی . همه اینها واژگانی است که ما مسلمانها اُنسی ویژه به انها داریم . اُنسی یک ماهه و شاید هم برای عده ای تمام عمرشان غرق در این معنویات . راستی که ما مسلمانها در طول یک ماه بندگی و انجام این توفیقات الهی به اوج بندگی می رسیم .

پس از گذشت یک ماه به فطرت توحیدی خودمان می رسیم . فطرتی که ناب ِ ناب است و هدف خلقت جن و اِنس . بندگی همان فطرت خالصی است که فَطَرَ الناسَ عَلَیها ، خدا ما را بر اساس آن خلق کرد.

یعنی از بدو تولد یک انسان بندگی و عبودیت در وجودش نهادینه شده است اما در طول زمان از آن فاصله می گیرد.

ماه مبارک رمضان فرصتی است تا به آن فطرت اصیل و خالص خود باز گردیم . یعنی با انجام این توفیق اجباری می رسیم به مقام عبودیت و بندگی . و پس از یک ماه باید سعی کنیم این حال را حفظ کنیم و حفظ کردن این فطرت ناب و خالص الهی ، انجام همین برنامه ها در دیگر ماه های الهی را می طلبد.

یعنی اگر می خواهیم این حالت معنوی و این احساس بندگی در ما همچنان زنده بماند ، اُنس با قرآن ، اهمیت به واجبات و ترک محرمات ، سحرخیزی و گاهی روزه داری ، باید همچنان در ما جاری باشد و تنها محدود به ماه مبارک رمضان نشود.

با امید به اینکه در این ماه خدا به فطرت اصیل خودمان رسیده باشیم ، از خداوند متعال خواستاریم این شور و شعور و این لذت حضور و مناجات و بندگی را همچنان در ما زنده نگه دارد.


کلمات کلیدی: قرآن کریم، مناجات و دعا، توصیه اخلاقی، یاد خدا، ذکر خدا، علم و عمل، بندگی، دست نوشت، یادداشت ها، فطرت سالم، سحرخیزی، انس با قرآن

سقوط در پرتگاه!

ســین.میــــم دیدگاه

هر انسانی با هر پست و مقامی که باشد در لبه ی پرتگاه قرار دارد و هرلحظه امکان لغزیدنش می رود.

ما بر لب پرتگاه جهنم قرار داریم و گناه ، آستانه ی سقوط به جهنم است . یعنی آنچه ما را به داخل جهنم سقوط می دهد ، تنها و تنها گناهان ماست.

گناهانی که با زبان ،چشم و دیگر اعضا انجام می شوند. برای رها شدن از این پرتگاه ، باید دل را به نور ایمان روشن کرد و هر لحظه به ریسمان محکم الهی چنگ زد و از بارگاه او خواست ، تا مبادا ما را لحظه ای به حال خودمان رها کند.

که رها شدن از درگاه با عظمت او جز گمراهی هیچ ثمره ای در بر ندارد. الهی لا تکلنی الی نفسی طرفه عین ابدا


کلمات کلیدی: جهنم، بندگی، دست نوشت، یادداشت ها، سیر و سلوک، انسان، سقوط در جهنم، پرتگاه، دعای پیامبر

   1   2   3      >
?بازدید امروز: (109) ، بازدید دیروز: (145) ، کل بازدیدها: (707897)

ساخته شده توسط Rodrigo ترجمه شده به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ.

سرویس وبلاگ نویسی پارسی بلاگ