از بس قشنگ می گفتند؛ «هرکه دارد هوس کرب و بلا بسم الله»، که نمی شود از محرم نوشت و یادی از شهدا نکرد.
شهدای ما شهادت نامه شان را درهمین شب های محرم، به امضای سیدالشهدا می رساندند.
نمی دانم آن سوی هستی، خیمه عزای حسین، چگونه بر پا می شود، اما می دانم که حتما بر پا می شود.
از شهدای ما، مگر ممکن است حسین را، «حسین، حسین، حسین» را، سینه زدن برای حسین را بگیری؟! نه، ممکن نیست.
قلب شهید، از تپش باز می ایستد، اما «حسین، حسین، حسین» گفتن شهید، بسته به قلب او نیست؛ وابسته به خون اوست.
مگر خاک مجنون، هنوز هم عطر شهدا نمی دهد؟!
مگر نمی جوشد همچنان خون شهید؟!
شهدایی که ما می شناختیم، چشم را جز برای اشک نمی خواستند. آنهم نه هر گریه ای! گریه فقط برای حسین.
حتم دارم آن سوی هستی را نیز، شهدای ما سیاه پوش کرده اند.
اخلاق شهدا دست ماست. لابد باید تکیه قشنگی در بهشت زده باشند.
پر از پرچم، بهتر از پرچم های ما.
شهدای ما بعد از شهادت، لابد بیشتر عاشق سیدالشهدا شده اند.
شهدایی که ما می شناختیم، در تکیه عزای ارباب، بزرگ شده بودند.
آرزو داشتند در رکاب اباعبدالله و با سر و صورت خونی، دعوت خدا را لبیک بگویند.
شهادت را اگر عاشقانه دوست داشتند، فقط برای حسین بود.
شهادت را برای دیدن حسین و نوشتن نام خود در کنار اصحاب سیدالشهدا می خواستند.
ما که یادمان نرفته شهدا را. گمانم هر کجا که باشند؛ در آستانه محرم، باز هم شیدا می شوند.
چه می گویم که شهید، خود، آستانه عاشوراست. ما امروز در آستانه شهدا ایستاده ایم.
ما حسین و محرم و تاسوعا و عاشورا وکربلا را به شهدا بدهکاریم.
ما شهادت را مدیون شهداییم.
از قلم بگیر تا علم، ما بدهکاری داریم به شهدا.
راه اشک را شهدا جلوی چشمان ما گشودند. راهی که با خون شان باز کردند.
اگر ما می گوییم «حسین»، شهدا برای باقی ماندن ذکر حسین در این دیار، از جان خود گذشتند. تشنه رفتند. دوست داشتند تشنگی را.
کلمات کلیدی: شهدا، عاشورا، امام حسین(ع)
ترنم عطر تو را چشیدم ...
بارها و بارها ندایت ، وجودم را آب داد و عشق را به من فهماند!
تو صدای غریبی را به گوش عالم رساندی و شوری در عالم به پا کردی .
نمیدانم ! نمیدانم ، این چه حس غریبی است که هنوز آغاز نشده دلها را بی قرار می کند ، رنگ ها را می برد ، اشکها را سرازیر می کند و ...
هنوز در حیرت پریشانی تو غرقم ! هنوز تشنه ی شنیدن عطش های توأم و دلم نگران لحظه هایت .
دلم آرام نمی شود ، اشکم بند نمی آید و سوز و آهم بریده نمی شود .
چگونه آرام شوم ؟ چرا آرام شوم ؟ مگر اوج غم را ندیدم ؟
من متحیرم ! متحیر از کوچکی خود و بزرگی این غم . از دلی که شیداست و صبح و شب ناله سر میدهد و از عظمت آن صبح و شب اشکش جاریست .
خدایا ! مگر حق گنجینه ی تو نیست ؟ مگر حسین حق نبود ؟
پس چه شد که این بی صفتان ، حق را گم کردن و باطل را چنگ زدند؟
دلم تنگ است ...
تا ظهور منتقمش صبر باید کرد
اللهم عجل لولیک الفرج
شروع ایام سوگواری اهل بیت (علیهم السلام) بر عزاداران تسلیت باد
کلمات کلیدی: دل نوشته، امام حسین(ع)
ساخته شده توسط Rodrigo ترجمه شده
به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ.