چه ماجرای عجیبی است این عطش ...
چقدر عظمت دارد ...
کلمات کلیدی:
از مدینه تا مکه ، از مکه تا کربلا ، از روز دهم تا اسارت و برگشت به مدینه کاروان حسین(ع) پر بود از بندگی و عبودیت.
عبودیت و بندگی که در اوج بود ، همان عبادتی که گفتند : وعبدالله مخلصین له الدین .
این کاروان از کودک شش ماهه تا پیر کهنسالش همه در مسیری قدم می زدند که عبودیت بود و بندگی .
عبودیت و بندگی آن هم مخلصانه ، آن هم مخصوص خدا یعنی هیچ کس دیگری در آن شریک نبود ، تنها برای خدا.
ویژگی اصلی این کاروان این بود که بندگی و عبودیتشان علاوه بر اخلاص رنگ و بوی دیگری هم داشت و آن هم این بود که بسوی فرمان حق حرکت کردند بدون هیچ چشم داشتی.
بدون هیچ توقعی ، شاید اخلاص های ما رنگ چشم داشت داشته باشد . شاید اخلاص های ما بوی بهشت می دهد و فقط بهشت را می جوییم اما این کاروان فقط برای خدا حرکت می کند و نه برای بهشت.
شاید این خصلت عالی را از جدشان علی(ع)به ارث برده اند .
ما عبدتک خوفا من نارک و لا طمعا فی جنتک « نپرستیدم تو را بخاطر ترس از آتشت و بخاطر رسیدن به بهشت»
چقدر خوب این کاروان را معرفی می کند امام باقر(ع) : بذل مهجته فیه
حسین(ع) و یارانش خون خود را بذل کردند برای خود خدا ، نه برای راه خدا .
حسین(ع) رسیده بود و نیازی به فی سبیل الله نداشت . حسین خود سبیل خدا بود ، پس بی معنا بود که بگوید:بذل مهجته فی سبیل الله .
حسین(ع) در سفر چهارم هستی بود : سفر از حق به حق و این یعنی در خود ِ خدا خودش را خرج کرد نه در راه خدا.
حرف از بذل کردن زد و نه انفاق ، نه صدقه، نه خمس و زکات . حسین(ع) خون خود و یارانش را بذل کرد چون انفاق و صدقه و خمس و زکات هر کدام برای حسابی خرج می شوند برای بهشت ، برای حور ، برای حیات اخروی .
اما بذل از همه ی اینها جداست . شنیده ایم که زنی مهرش را بذل کرد یعنی بخشید یعنی از مهر خودش گذشت بدون هیچ چشم داشتی .
اینگونه بود که حسین(ع) خودش را و خونش را بذل کرد و .....الهی رضا برضاک
کلمات کلیدی: انسان جاری، کربلا و بندگی، حسین(ع)اوج بندگی، عشق در کربلا، بذل جان
در دنیا گشت می زدم.همان دنیای خیال خودم.گمان نمی کردم اینقدر از من و خواسته هایم فاصله داشته باشد...
فکر می کردم هر چیزی را که نفسم می خواهد باید برایش مهیا کنم ... فکر می کردم هر چیزی را که در دنیا می بینم و دلم می خواهد باید برای دلم آماده اش کنم...
اینها همه فکر بود ... وقتی از همه ی اینها گذشتم که به من اینطور فهماندند : از دنیا به اندازه ی نیازت بردار و نه بیشتر...
این حرف مرا به خودم آورد ... به یاد کلام استاد صفایی افتادم که گفت : ما در دنیا روزه داریم و آخرت افطار می کنیم!
آخر روزه دار از هیچ خوراکی استفاده نمی کند ، مگر در شرایط بحرانی که به اندازه حیات می توان کمی آب نوشید تا هنگام افطار طاقت بیاورد.
تا دیروز این فکر و این خیال در من نقش نبسته بود و سرگردان در پی این دعا بودم : الی اشکوا الیک من نفسی ....
غرق در خیالات خام خودم بودم و در دنیای ساختگی خودم می چرخیدم تا اینکه گذری کردم به آیات الهی و نهج البلاغه
أُولئِکَ الَّذینَ اشْتَرَوُا الْحَیاةَ الدُّنْیا بِالْآخِرَةِ فَلا یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ یُنْصَرُون(بقره 86)
اینها همان کسانند که آخرت را به زندگى دنیا فروخته اند از این رو عذاب آنها تخفیف داده نمى شود و کسى آنها را یارى نخواهد کرد.
معلوم می شود خرید و فروش دنیا و آخرت است که مرا بالا می برد و یا به زیر می اندازد .معلوم می شود که دید من به این دو است که ارزش مرا محاسبه می کند.
زُیِّنَ لِلَّذینَ کَفَرُوا الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ یَسْخَرُونَ مِنَ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ اتَّقَوْا فَوْقَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ اللَّهُ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ (بقره212)
زندگى دنیا براى کافران زینت داده شده است، از این رو افراد باایمان را (که گاهى دستشان تهى است)، مسخره مى کنند در حالى که پرهیزگاران در قیامت، بالاتر از آنان هستند (چرا که ارزشهاى حقیقى در آنجا آشکار مى گردد، و صورت عینى به خود مى گیرد) و خداوند، هر کس را بخواهد بدون حساب روزى مى دهد.
وقتی با آیاتی این چنین مواجه شدم دیدم دنیا ظاهر فریبنده ای دارد و باطن خطرناکی . ظاهری که هر کسی را از حقیقت دور و به هوی و هوسها نزدیک می کند . به یاد حرف شهید بزرگوار آوینی افتادم که می گفت : دنیا زیباست ، اما زیبایی ظاهر را چه سود؟
زیبایی که تنها هوس ها و شهوتهای مرا زیاد کند زیبا نیست . زیبایی آنگاه زیباست که وجودم را ، خودم را ، انسانیت مرا زیاد کند نه هوسهای مرا. به خاطر همین است که دنیا ظاهری زیبا دارد و باطنی زشت.
تنها عده ی قلیلی هستند که جلوه های زیبای دنیا آنها را نمی گیرد و شیفته ی این زیبایی نمی شوند و به راحتی از آن می گذرند ، هنگام جلوه نمایی دنیا صدا می زنند :
یَا دُنْیَا یَا دُنْیَا إِلَیْکِ عَنِّى أَ بِى تَعَرَّضْتِ أَمْ إِلَیَّ تَشَوَّقْتِ لَا حَانَ حِینُکِ هَیْهَاتَ غُرِّى غَیْرِى
لَا حَاجَةَ لِى فِیکِ قَدْ طَلَّقْتُکِ لَا رَجْعَةَ فِیهَا فَعَیْشُکِ قَصِیرٌ وَ خَطَرُکِ یَسِیرٌ وَ أَمَلُکِ حَقِیرٌ آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ وَ طُولِ الطَّرِیقِ وَ بُعْدِ السَّفَرِ
اى دنیا ! اى دنیاى حرام ! از من دور شو ، آیا براى من خود نمایى مى کنى ؟ یا شیفته من شده اى تا روزى در دل من جاى گیرى ؟ هرگز مباد! غیر مرا بفریب ، که مرا در تو هیچ نیازى نیست ، تو را سه طلاقه کرده ام ، تا بازگشتى نباشد ، دوران زندگانى تو کوتاه ، ارزش تو اندک و آرزوى تو پست است . آه از توشة اندک ، و درازى راه ، و دورى منزل ، و عظمت روز قیامت ! (نهج البلاغه حکمت 77)
اى زال جهان بر تو مرا نیست نیاز از بهر فریب دیگرى دام انداز
چون از تو چنان جدا شدم من که دگر برگشت بجانب تو نتوانم باز
و چقدر زیباست گذر از دنیا در حالی که گرد و غباری از آن در وجود ما نقش نبسته است
کلمات کلیدی: دنیا دوستی، دنیا از دید علی(ع)، علی(ع) و دنیا
بسته به طرز فکر من است . بسته به نیاز من است که چه بخواهم. گاهی تنها رزقی که از خدا می خواهم چیزی است که از شکم فراتر نمی رود.
گاهی هم شکم تمام چیز ما می شود و فکر می کنیم هیچ چیزی مهم تر از آن نیست. راستی تمام هستی باید به این سمت حرکت کند ؟
تنها برای رسیدن به بطن ؟ نه این نیست ما برای این آفریده نشدیم که صبح تا شب بدنبال پر کردن شکم بدویم .
قدری فکر کردم و قدری در مبانی فکری استاد گشت زدم و دیدم تنها جسم ما رزق نمی خواهد ، روح و قلب و عقل هم نیاز به رزق دارند.
و چه خوب است که این رزق را من حیث لایحتسب دریافت کنیم . از دیشب این فکر در ذهنم نقش بست که چه خوب است تقوا رزق مادی و معنوی ما را «من حیث لا یحتسب» می رساند.
آیات و نشانههاى خدا، ارزاق حواسّ ما هستند و تدبر در آیات حق، زمینهاى براى تفکر تو مىشود و رزقى است براى فکر تو، تفکر معرفتى را به وجود مىآورد که رزق عقل توست، تو مىخواهى بسنجى و انتخاب کنى، در تاریکى که نمىشود سنجید.
پس این معرفت، رزق عقل توست و عقل با انتخابى که مىکند طاعتى را مىآورد و این طاعت، رزق قلب توست و قلب تو با طاعتش قربى را مىآورد که این قرب، رزق باطن و روح توست.
استاد عزیز به سه رزق در این جمله اشاره کردند ؛ رزق فکر ، رزق عقل ، رزق قلب که هر کدام به ترتیب رزق ها را به دنبال خواهند آورد .
اما «و من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب ...»و این رزق فکر و عقل و قلب چقدر زیباست که «من حیث لایحتسب» به ما برسد
کلمات کلیدی:
هنوز هم فقر مرا بسوی تو سیر می دهد...
هنوز نیاز دارم که تو را صدا بزنم....
هنوز هم لحظه لحظه با بغض و آه صدایت می زنم...
تمام وجودم یک صدا این را زمزمه می کند...
نمی خواهم بی نیاز از تو باشم...
نمی خواهم عشق ِ تو از رگ های وجودم بیرون شود...
هوا سرد است....
هوای دلم را می گویم...
سرد شده ، دوست ندارم
میخواهم هوای دلم گرم باشد...
گرم گرم....از گرمای عشق تو
عشقی که هر لحظه اضطراب ِ از دست دادنش را داشته باشم...
عشقی که اشک را هر لحظه در چشم هایم حلقه زند...
چقدر زیباست ، من عاشق تو شده أم
وقتی در ذهن خود ، حرف از تو می زنم چقدر خوشحالم که تو را دارم...
اما وقتی به این فکر می کنم که با گناهی از تو دور شوم، اشکم جاری می شود...
نمی خواهم، نمی خواهم لذت گناهی را که عشق تو را از دلم جدا کند...
+مخاطب خاص داره خود ِ خدا :)
کلمات کلیدی: دل نوشته، دست نوشته، عشق به خدا، حرف های خودمونی با خدا، من و خدا
ساخته شده توسط Rodrigo ترجمه شده
به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ.