سفارش تبلیغ
صبا ویژن

انســان ِ جــــ ـاری

زندگی و مرگ با عزت

ســین.میــــم دیدگاه

 

بسم الله الرحمن الرحیم

وقتی سیری در کلمات گهربار علی(ع) می کنیم ، می بینیم هستی در نگاه علی (ع) با دیگر نگاه ها متفاوت است. کلماتی که بی ملاک و بی دلیل زده نمی شود. حرفهایی که رنگی دارد و بی اساس نیست که اساس آن قرآن کریم است و ارتباط با عالم غیب. حرفهای علی (ع) جنسشان خدایی است . و حرفی که جنس و رنگش خدایی باشد در دل ها اثر دیگری دارد .

حرفهایی که می توان بارها خواند و هر بار دل را جلا داد و زنده کرد. راز ماندگاری این کلمات و این حرفها ، خدایی بودن و متصل بودن آن به منبع الهی است. برای ماندگاری انسان می توان دو راه را یافت : 1- خدایی شدن و تمام زندگی را رنگ خدا زدن 2- مغضوب شدن و در برگ های تاریخ سب و لعن شدن .

از این ها که بگذریم تمام حرفم خلاصه می شود در کلامی از حضرت امیر(ع) که فرمود : با مردم چنان آمیزش و رفتار نمائید که اگر در آن حال مردید (در مفارقت و جدائى) بر شما بگریند، و اگر زنده ماندید خواهان معاشرت با شما باشند.

زندگی دنیا را می توان به گونه ای گذارند که برای ما شیرین و دلنشین باشد و برای اطرافیان ما سخت و طاقت فرسا ، به گونه ای که هر لحظه انتظار مرگ ما را داشته باشند . این نوع زندگی ،‌ ملاک و رفتارهایش الهی نیست و تنها هوی و هوس نقش بازی می کنند .

و یا می توان این دنیا با این وسعت را بگونه ای دیگر هم گذراند و عبور کرد ، همان طور که علی(ع) سیر کرد و گرد و غباری به لباس او ننشست و دلها همه معطوف حسن و جمال الهی علی(ع) بود . سیره و روش علی(ع) در دنیا بندگی بود و اطاعت از اوامر الهی . بگونه ای که حاضر بود شب ها خود را به مشقت اندازد و آذوقه به خانه های فقرا و مساکین ببرد و یا در دل شب صدای العفو العفو سر دهد و با محبوب خود مناجات کند.

در این نوع زندگی دیگر دل من و دل خلق هیچ نقشی ندارد ، تنها بندگی است که رنگ می گیرد . با این بندگی ، هم دل خلق را لبریز از عشق و شور می کند و هم دل خود را مخزن اسرار الهی می کند .

إنَّ الَذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجعَلُ لَهُمُ الرَّحمنُ وُدَّا

ایمان و عمل صالح دو سرمایه ی بزرگ هستند که نتیجه ی آن ، حب و مودت در دلهای مخلوقات الهی است . وقتی ایمان و عمل صالح ، وقتی این دو نقطه ی ارزشی اسلام در کنار هم آمد بندگی و عبودیت را به جریان می اندازد و میرسد به آنجا که معاشرت با این فرد الهی ، سعادت و توفیق می خواهد و حضورش مایه ی رحمت و برکت الهی .


کلمات کلیدی: حضرت علی(ع)، زندگی، دنیا و آخرت، لطف الهی، نهج البلاغه، معصومین(ع)، دست نوشت، یادداشت ها، زندگی با عزت، مرگ با عزت، سیره علی(ع)

ندای رستگاری علی(ع)

ســین.میــــم دیدگاه

بسم الله الرحمن الرحیم

در پس ایام و روزگار ، مردی را دیدیم که اعجوبه ی تاریخ بود. مردی که در عبادت همتا نداشت. مردی که چون لب به سخن می گشود ، سخنوری به مقامش نمی رسید. مردی که چون شیپور جنگ را می زدند،‌ میدان  جنگ از خوف او لحظه ای آرام نداشت. مردی که چون یتیمی می دید او را بر شانه  ی خود سوار می کرد و با حالی عجیب به او می گفت: از علی راضی باشید که شاید در حقتان کوتاهی کرده باشد.مردی که چون ناله ی بیوه زنی را می شنید اشک در چشمانش حلقه می زد. این ها همه اوصاف مردی است که در بهترین نقطه ی زمین فرود آمد و از بهترین نقطه ی زمین عروج کرد.

حرف از علی (ع) است . آن بزرگ مرد تاریخ که عمری را در کنار پسر عم خود رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شاگردی کرد و در اولین فراخوان دعوت ، مسلمان شد و شد اولین مرد مسلمان . هر چند در این چند سطر نمی چهره ی تابناک او را تصویر کرد ولی می توان قطره ای از دریای فضایل آن امام را بر شمرد.

در تمام مراحل زندگی حضرت امیر(ع) علاقمندی به مرگ و لقاء پروردگار موج می زد به گونه ای که می فرمود : به  خدا سوگند که پسر ابوطالب با مرگ مانوس تر است از کودک به پستان مادرش. این اْنس و این شناخت به گونه ای بود که حتی در لیلة المبیت ، با اینکه احتمال کشته شدنش می رفت در بستر رسول خدا خوابید تا اسلام و پیامبر (ص) از گزند دشمن محفوظ بماند.

اندیشه ها و رفتارهای این بزرگ مرد پس از هزار و چهارصد سال هنوز راهنمای راهی است که اندیشمندان دینی و غیر دینی آن را باید بپیمایند. به عنوان نمونه ، نهج البلاغه ی امیر مومنان کتابی است در بردارنده ی تمام صفات انسانیت و جامع درس های زندگی الهی. این کتاب ارزشمند آنقدر ،‌در دل دانشمندان جای گرفت که افرادی همچون جرج جرداق مسیحی ،‌بیش از صد بار این کتاب ارزشمند را مطالعه کردند و با هر بار مطالعه ی این کتاب به عطششان افزوده می شد.

هر چند نهج البلاغه ی امیرمومنان همچنان در مظلومیت تاریخ جای گرفته است اما هیچ از عظمت و بزرگی این کتاب کم نشده است و آنان که دنباله رو  حضرت امیر هستند  با رجوع به این کتاب شریف ، اعمال و رفتار خود را با موعظه ها و رفتارهای حضرت تطبیق می دهند .

با مروری بر این کتاب ارزشمند به خطبه ای میرسیم که خطبه ی متقین لقب گرفته است . خطبه ای که با درخواست جوانی به نام همام ایراد شد که سراسر صفات و ویژگی های متقین در آن نمایان است . خطبه ای که ،‌ می توان گفت تنها مصداقش خودِ امیرالمومنین (ع) است . صفاتی که هر شنونده ای با شنیدن آن دیگر داد تقوا نمی زند و مبهوت عظمت متقین می شود . همان طور که همام از این صفات سخت متعجب شد و جان به جان آفرین تسلیم کرد.

با این اوصاف میرسیم به شهادت آن امام عزیز ، که در لحظه ی ضربت آن ملعون چنین زمزمه کرد : فزت و رب الکعبه . با این بیان ، فهمیدیم که سعادت و رستگاری آرزوی علی(ع) بود که در لحظات پایانی با شور و شوق فراوان ندای فزت و رب الکعبه سر داد.

 


کلمات کلیدی: حضرت علی(ع)، داستان، پیامبر، نهج البلاغه، مظلوم، معصومین(ع)، دست نوشت، یادداشت ها، علاقه ی علی(ع) به مرگ، شهادت علی(ع)، سخنان علی

حجاب،علامت فرشتگان زمینی!

ســین.میــــم دیدگاه

 

بسم الله الرحمن الرحیم

دیروز خبری فکرم رو مشغول کرد. توی سایتها که نگاه می کردم دیدم یه عده از زنان اکراینی برای اعتراض به خانم های محجبه ی شرکت کننده در المپیک ،‌ بصورت عریان با حجاب مخالفت کردند. بنظر میرسه تمام حرفشون این هست که حجاب یه جورایی نامردی در حق زنان هست. یعنی فکر می کنند حجاب آزادی زن رو سلب می کنه.

این طرز فکر از مدتها پیش توی ایران ما هم افتاده و متأسفانه این افراد با این طرز فکر به دنبال راه حل هم نمی گردند و نمی خواهند با حقیقت و مفهوم حجاب روبرو شوند. از نظر اسلام عزیز ، حجاب فوایدی دارد که مهم ترین آنها مربوط به زن می شود. یعنی زن با داشتن حجاب به یک نوع عظمت و بلندی مقامی می رسد که هیچ کس ، توانایی توهین کردن و جسارت کردن به مقام یک زن را ندارد.

در دوره ی ما به وضوح دیده می شود که حتی ، جوانانی که رذالت از سر تا پایشان می ریزد هم ، وقتی زن چادری و محجبه ای را می بینند ، کوچکترین اهانتی نمی کنند در حالی که اگر همین جوان دختری را با حالت زننده ببیند علاوه بر اینکه توهین ها و جسارت ها به مقامش می کند ، او را به فساد و گناه دعوت می کند. طبق این نظر می بینیم که زن ، با حجاب خود عظمت و وقاری را که خدا به او داده است را حفظ می کند و بدون حجاب ، بازیچه ی دست هوسرانان هست و جز این ثمره ای نخواهد داشت.

از اینها که بگذریم ، با مروری دوباره به جامعه خواهیم دید که حتی پسرانی که روزانه با دخترانی چند رفیق می شوند و بقولی girl friend می گیرند هم حاضر نیستند با یک دختر بی حجاب و بی حیا ازدواج کنند. و تمام تلاششان را می کنند تا زنی با حیا انتخاب کنند.

حرف هایم را خلاصه کنم ، بیچارگی و بدبختی یک زن زمانی است که فکر می کند حجاب ، غل و زنجیری است که او را از فعالیت در جامعه منع می کند . کجایند آن زنان بی حیای اکراینی که حجاب را مانع آزادی می دانند تا ببینند که دختران ما ، رنگ چادر خود را به هیچ وجه با این رنگ ها عوض نمی کنند و ارثیه ی زهرای مرضیه را به فسادها و بی ارزشی ها نمی فروشند.

آری ! زهرا (سلام الله علیها) بانوی نمونه ی هستی ، حجاب را زیباترین جلوه ی هستی برای یک زن می دانست و آرزویش این بود که ، مبادا با نامحرمی ، رو در رو شوم. دختران ما ، حجاب را ارثیه ی زهرای اطهر می دانند و این مهر عنایت حضرت حق را مخصوص فرشتگان زمینی می دانند.


کلمات کلیدی: جوان، هدف شناسی، فضیلت های انسانی، حضرت فاطمه(س)، زن، خریدارها، حجاب، حجاب و عفاف، دست نوشت، یادداشت ها، علامت فرشتگان، زیبایی زن

ترس از خدا؟؟؟

ســین.میــــم دیدگاه

بسم الله الرحمن الرحیم


وقتی حرف از خوف و ترس از خدا پیش می آید ، بعضی فکر می کنند : نکند (نعوذ بالله)خدا موجودی وحشتناک هست که تنها منتظر این است که ما کوچکترین اشتباهی کنیم و او ما را به باد کتک بگیرد.آیا واقعا این طور است و ما از خدا به این صورت می ترسیم ؟

ترسی که در روایات می بینیم ، به عذاب و تنبیه کردن خدا ختم نمی شود که علی(ع) ترس از دوزخ و جهنم نداشت . علی (ع) ترسش از جدایی بود ، جدا شدن از هم صحبتی با خدا. جدا شدن از آن همه لطف و عنایت خدا . واقعا چه حس و شور و حالی داشت علی (ع) در مناجات ها . حالی که علی(ع) در مناجات داشت ، اگر ما می داشتیم حاضر نبودیم با تمام دنیا که هیچ با آخرت هم عوضش نمی کردیم. این حرف من نیست که حرف عارف کاملی است که با چه حسرتی می گفت : اگر در بهشت گفتند نماز نداریم ما باید چه کنیم ؟ حرف عارفی بود که عمرش جز عشق به خدا نبود، آیت الله قاضی طباطبایی

خب با این حال ، ما درک نمی کنیم که عارفان چه سوز و چه گدازی داشتند که سراسر عمر خود را اشک می ریختند تا مبادا لحظه ای این حال و شور را از دست ندهند. این ترس مقدس و ارزشمند هست . ترسی که از جدا شدن هست . ترسی که تنها از جدا شدن معشوق و عاشق نشأت می گیرد.

اما ترسی که در ما رشد کرده و ریشه هایش تا مدتها سفت و محکم وجود ما را در برگرفته است ، ترس از عذاب و جهنم است . ترس از آتشی که هیچ وقت ما را از گناه باز نمی دارد. مگر می شود انسان از خدا بترسد و به سمت گناه برود؟ معلوم می شود ترس از چیز دیگری است . ما ترس از خدا نداریم ، ترس از عذاب و جهنم داریم . بعد از مدتها رسیدم به این نقطه که اگر ما ترس از خدا داشتیم ، حاضر نبودیم خدا را با هیچ چیز و هیچ کس عوض کنیم. که دیگر این ترس ، ترس از عذاب نبود ، ترس از جهنم نبود. ترسی بود که از علی(ع) به ارث برده بودیم. ترس از جدا شدن از رحمت و لطف و عنایت او...


کلمات کلیدی: حضرت علی(ع)، دنیا و آخرت، جهنم، بهشت، علما، عذاب، خشوع، عارفانه، دست نوشت، یادداشت ها، سیر و سلوک، ترس از خدا، آیت الله قاضی

داستان عشق مجازی ما!!!

ســین.میــــم دیدگاه


بسم الله الرحمن الرحیم

می گفت : بیچاره تویی که محبت خدا تو را پر نمی کند ، چگونه می خواهی محبت غیر او تو را سرشار کند. حرفش با جوانی بود که فکر می کرد زندگی با دخترکی که هیچ وقت بدستش نیاورده چقدر برایش مفید هست. فکر می کرد دچار یک شکست عشقی شده است و زندگی ارزشی برایش ندارد.

خطابش تنها آن جوان نبود که حقیقت را رها کرده بود و به مجاز چسپیده بود .غصه ی این جوان را که شنیدم بیاد داستان افتادم که می گفت :

جوانی ، عاشق دختر پادشاه شد،که البته عشق نبود که توهمی برایش پیدا شده بود. می گفت تنها همین دختر .
از اقوام مادرش کسی بود که وزیر پادشاه بود . صدایش زدند و گفتند : این جوان عاشق دختر پادشاه شده .
وزیر که زیرک بود و با هوش گفت : تنها یک راه برای رسیدن به هدفت وجود دارد و آن اینکه در غاری بیتوته کنی و سخت مشغول عبادت شوی تا برای حاجتی پادشاه را به خدمت تو آورم.

مدتها گذشت تا اینکه پس از چهل روز صدایی به گوش جوان رسید. پادشاه بود . اجازه ی ورود به درون غار را داشت. جوان اجازه داد و پادشاه با آن خدم و هشم وارد غار شد.
حرفها رد و بدل شد و به اینجا رسید که وزیر با هوش به پادشاه پیشنهادی داد :‌ ای پادشاه ! مگر برای صبیه ی تان بدنبال شوهری لایق و با خدا نیستی ؟ پادشاه گفت : چطور ؟ وزیر جواب داد : این جوان هم مستجاب الدعوه هست و هم لایق و با خدا ....
گذشت تا اینکه همه چیز درست شد و پادشاه و دخترک همه قبول کردند.جوان به فکر فرو رفت و بعد از لحظه ای گفت :‌ من این دختر را نمی خواهم. همه تعجب کردند. وزیر زیر گوش پسرک گفت: می دانی با چه زحمتی این راه را برایت رفتم ؟ حال چرا زحمات مرا خراب می کنی ؟

جوان جواب داد : چهل روز خدا را خواندم برای خواسته ی خود ،که این شد حاصلش . اگر در این مدت خدا را برای خودش و فقط بخاطر خودش می خواندم ،‌چه می کرد و چه می داد؟؟؟ 


کلمات کلیدی: عشق، جوان، داستان، عین صاد - علی صفایی حائری، بندگی، دست نوشت، یادداشت ها، عاشق، عبادت ریایی، ریا، دختر پادشاه

<      1   2   3   4   5      >
?بازدید امروز: (131) ، بازدید دیروز: (145) ، کل بازدیدها: (707919)

ساخته شده توسط Rodrigo ترجمه شده به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ.

سرویس وبلاگ نویسی پارسی بلاگ