از وقتی با این جمله اُنس گرفتم ، دیگر غمی ندارم و تمام حواسم به وظیفه ام هست و لمس می کنم که چگونه ، نتیجه ی تلاشم را می دهد.
گاهی که رنج ها و زحمت های تحصیل را به جان می خرم و در هنگام "امتحان" خودم را مورد ارزیابی قرار می دهم ، حس می کنم چیزی برداشت نکرده ام و می ترسم اما وقتی این جمله به یادم می افتد " ما مأمور به وظیفه ایم نه نتیجه" آرام می شوم .
سرم را بالا میگیرم و می گویم: خدایا ! من وظیفه ام را با کم و کاستی هایش انجام دادم ، حال منتظر ِ نتیجه ای هستم که در دست توست و تو آن را رقم می زنی .
هیچ وقت از این اعتماد ، ناراحت و شکسته نشدم ؛ چرا که دیدم خدا بهترین نتیجه را ارزانی من کرد .
" ما مأمور به وظیفه ایم ، نه نتیجه " جمله ی معروف و ماندگار امام راحل رضوان الله تعالی علیه ، جمله ای است که از میان هزاران آیه و حدیث برداشت شده و معنای "توکل" را به هر انسان ِ خدا جویی نشان می دهد.
دیروز روزی بود که " امتحان الهی " در سراسر "ایران اسلامی"جاری بود . روزی که نشأت گرفته از شور و شعور و معرفت بود و ایرانیان ، چه زیبا از این امتحان بیرون آمدند . هرچند ، حضور حماسی مردم ، نتیجه ای بزرگ را به ارمغان آورد اما عده ای از دوستان ناراحتند که " چرا نامزد مورد علاقه ی من رأی نیاورد ؟ "
و گاهی دیگری با ناراحتی می گوید : دیدی ، مردم ، چطور ولایت را به نان و آبشان فروختند ؟ اما جواب من و حرف من این نیست ، جواب من این است : وظیفه ای که بر عهده ی من و شما و این ملت بود ، به بهترین نحو انجام شد و نباید غصه ی نتیجه اش را بخوریم .
چرا که " إن تنصرالله ینصرکم " شما با رأی هایتان خدا را یاری کردید و مطمئن باشید که خدا ، یاری شما را بی نتیجه نخواهد گذاشت .
ای عزیزی که غصه می خوری و ناراحتی و می سوزی از اینکه تلاشت برای " نامزد مورد نظرت" چه شد ؟ بدان که تو "مأمور به وظیفه بودی و بس " مطمئن باش که سکان کشتی انقلاب به دست خدایی است که این شور را آفرید و او می داند که "نتیجه ی این شور را چگونه رقم بزند."
وقتی حضرت ولیعصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف)نگهبان و نگهدار این کشور است و خود بانی و بنیانگذار این انقلاب بوده است ، پس غصه ات برای چیست ؟
وقتی رهبری همچون امام خامنه ای را داریم، که مأنوس و محبوب خداست و وصل به حضرت بقیت الله( ارواحنا فداه)، پس از چه چیزی ناراحتی ؟
کلمات کلیدی: انجام وظیفه، توکل بخدا، انتخابات، امام خمینی، جمهوری اسلامی ایران، نظام مقدس
وقتی حرفها بر تو هجوم می آورند و تو کسی را نمی بینی تا حرفهایت را به او بزنی ، باید غصه ها را در خودت بریزی و حرف نزنی .
گاهی حرفهایت آنقدر بزرگ است که هر کسی تحمل شنیدنش را ندارد و تو در درون خودت می سوزی . گاهی ، تنها ، کسی را پیدا می کنی تا به او بگویی : دردم این است که کسی نیست تا بار ِ درونم را تحمل کند ، فقط همین قدر .
کمیل بن زیاد می گوید : علی(ع)دستم را گرفت و به سوی قبرستان کوفه برد ، آه پر دردی کشید و فرمود : ای کمیل این قلب ها همچون ظرف هایی است که بهترین آنها فراگیر ترین آنهاست .... ای کمیل ! بدانکه در اینجا(اشاره به سینه مبارک کرد) علم فراوانی انباشته است ، ای کاش کسانی را می یافتم که می توانستند آن را بیاموزند!...
زمین هیچ گاه از حجت الهی خالی نیست ، که برای خدا با برهانِ روشن قیام کند ... تعدادشان چقدر و در کجا هستند؟ به خدا سوگند ! که تعدادشان اندک ولی نزد خدا بزرگ مقدارند ، که خدا به وسیله ی آنان حجت ها و نشانه های خود را نگاه می دارد ، تا به کسانی که همانندشان هستند بسپارند ، و در دلهای آنان بکارد ... در دنیا با بدن هایی زندگی می کنند ، که ارواحشان به جهان بالا پیوند خورده است ، آنان جانشینان خدا در زمین ، و دعوت کنندگان مردم به دین خدایند...
آه ، آه ، چه سخت اشتیاق دیدارشان را دارم ....(1)
وقتی خواندم آنچه را که علی(ع) زمزمه می کرد در گوش کمیل ، دلم لرزید از مظلومیت علی(ع) و تنهایی او که کسی را نمی بیند تا بار علمش را به او حواله کند .چه اشتیاقی در وجود علی(ع) بود برای دیدن مردانی که از دنیا گذشته و آسمان را انتخاب کرده اند .
به دنبال مردانی اینچنین می گشتم و سیر می کردم تا رسیدم به آخرین فراز وصیت ِ پیر فرزانه ی انقلاب : با دلی آرام و قلبی مطمئن و روحی شاد و ضمیری امیدوار به فضل خدا از خدمت خواهران و برادران مرخص، و به سوی جایگاه ابدی سفر میکنم. و به دعای خیر شما احتیاج مبرم دارم.
دل آرام ، قلبی مطمئن ، روحی شاد ، ضمیری امیدوار ... چه کسی می تواند چنین ادعایی کند ؟ چه کسی می تواند به این نرمی و با یقین حرف از رسیدن بزند ؟ رسیدنی که حکایت از " نفس مطمئنه " دارد . همان نفسی که محبوب ِ بارگاه ذوالجلال است " یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی"
یافتم آن کسی را که علی(ع) شور و شوق دیدارش را داشت . روح الله همان کسی بود که خدا ، به وسیله ی او حجت ها و نشانه هایش را نگاه داشت . همان مردی که مأنوس شد با آنچه ناآگاهان از آن هراس داشتند . همان رهبری که در دنیا با بدنی زندگی کرد که روحش به جهان بالا پیوند خورده بود.
اما حال ، چه کسی است که مستانه ، به ندای " آه ، آه ، شوقاً الی رویتهم "(2) امام زمانش(ارواحنا فداه) لبیک بگوید؟
----------------------------------------------
1- نهج البلاغه ، حکمت 148
2-آه ، آه ، چه سخت اشتیاق دیدارشان را دارم
کلمات کلیدی: یاران ناب، امام خمینی، حضرت علی، کمیل بن زیاد
داشتم سوم دبیرستان رو می خوندم ، علاقه ی چندانی به درس های کلاسیک نداشتم .
علاقمند به قرآن بودم و همین باعث شد که از دوران کودکی به سمت حفظ قرآن روی بیارم. این اُنس در من جاری بود حتی در دوران دبیرستان هم سعی می کردم روزی حداقل یک جزء از محفوظاتم را مرور کنم . معتقدم همین قرآنی که در وجودم نقش بست و نور را به قلم هدیه داد ، باعث شد تا برای فهم آن به سمت حوزه و طلبگی حرکت کنم.
اُنس با قرآن ، این گنجینه ی خدا دادی ، سعادت دنیا و آخرت را به انسان هدیه می دهد و روح خدا باوری و عشق به خدا را در زندگی جاری می کند ، نور و رحمت را به قلب های مومنین عنایت و انسان را جاری می کند.
اواسط سال سوم دبیرستان بود که فهمیدم در تمام دنیا محیطی همچون حوزه علمیه پیدا نمی کنم. این حرف ، حرف کسانی است که چند صباحی در این محیط نورانی سر کردند و رفتند. یادم هست که استادم حاج آقای اکرمی می فرمود: اوائل طلبگی ما مردمِ اطراف حوزه ، علاقه ی وافری به حوزه ی علمیه داشتند به طوری که می گفتند بادی که از سمت حوزه ی علمیه می وزد ، دل و جان ما را جلا می دهد و دلخوش به این نسیم خنک حوزه هستیم.
مدتی این فرصت پیش آمد تا دوستان و رفقای غیر طلبه را به حوزه ی علمیه آوردم و شب را مهمان حوزه بودند. هر دفعه یکی از این دوستان می گفت: خوشبحال شما طلبه ها چه محیط با صفا و آرامی دارید. راست هم می گفت . خودم به شخصه این معنویت و این آرامش را قشنگ احساس می کنم . مخصوصا وقتی حوزه علمیه خلوت و خالی می شود ، عجب حال مناجاتی به سراغ انسان می آید.
با تمام مشقت ها ، که البته زیاد ندیدم .شاید بشه گفت خانواده ی من با طلبگی موافق بودند و مشکلی نداشتند ، تنها خانواده ی پدری بنده کمی با روحانیت مشکل داشت که با حرف های من کنار می رفتند و دیگر کاری به کار من نداشتند. من هم که روی دیوار حوزه علمیه کلام امام راحل را می دیدم بر قوت و قدرت طلبگی ام افزوده می شد که آن بزرگ مرد تاریخ فرمود : اگر روحانیت نبود ،اسلام هم نمی ماند.
اوائل طلبگی ، ترسی داشتم ، ترس از اینکه مبادا گرسنگی بکشم یا مبادا در زندگی دچار مشکلات مالی شوم و ... اما همان روز اول تیر خلاص را زدند و با دعوت از استاد اخلاقی این مشکل برایم تا همیشه حل شد و دیگر به آن فکر هم نکردم. بگذر از اینکه اوائل طلبگی با شهریه ی 20 هزارتومان در ماه سر می کردم . و هیچ کمبودی هم نداشتم در حالی که از همان اوائل طلبگی دستم را از جیب مبارک پدر و مادر کشیدم بیرون و دیگر از آنها ارتزاق نکردم .
در سال اول طلبگی شاید طلبه ها با شور و اشتیاق خاصی وارد حوزه علمیه می شوند الحمدلله . ولی عده ی زیادی از این ها بعد از یکی دو سال تحصیل از طلبگی زده می شوند و به سمت دیگری حرکت می کنند. این عده که البته کم هم نیستند ، از همان ابتداای طلبگی به هدف خودشان شک دارند و به چپ و راست خود نگاه می کنند.
از همان ابتدا با افکار استاد مرحوم علی صفایی حائری آشنا شدم و این آشنایی خود باعث شد بارم را محکم کنم و تا آخر خط ، مستقیم حرکت کنم .
پ . ن : در پایان قدری هم از الطاف و عنایات مردم به روحانیت یاد می کنم : در بین ما عمامه بسر ها معمولا کسانی که عمامه ی سفید به سر دارند اکثرا با مشکل مواجه هستند ، گاهی فحش های رکیک می شنوند ، گاهی عمامه از سرشان بر می دارند ، گاهی ماشین سوارشان نمی کند و از این قبیل عنایات که البته اجر و قرب این بزرگواران را زیاد می کند .
اما عزیزانی که عمامه ی مشکی به سر می کنند ، در بسیاری از مواقع با احترام و عنایات ویژه ی مردم همراه می شوند ، حتی جوانی که زبانش لحظه ای بیکار نیست با القاب : چاکریم آقاسید ، غلامتیم ، نوکرتیم و از این قبیل توجهات سعی می کنند به اولاد رسول خدا احترام بگذارند . خیلی کم دیده می شود که کسی ، عمامه ی مشکی بر سر داشته باشد و فحش و توهین نثارش کنند .
کلمات کلیدی: طلبگی، خاطره، زندگی، دنیا و آخرت، خریدارها، امام خمینی، دست نوشت، یادداشت ها، کمال انسان، شروع طلبگی، احترام به روحانیت
حضرت امامخمینی رحمة الله علیه در وصیتنامهای اخلاقی خطاب به فرزندش میگوید:
عزیزم! از جوانی به اندازهای که باقی است، استفاده کن که در پیری همه چیز از دست میرود؛ حتی توجه به آخرت و خدای متعال.
از مکاید بزرگ شیطان و نفس اماره آن است که جوانان را وعده صلاح و اصلاح در زمان پیری میدهد، تا جوانی به غفلت از دست برود،
و به پیران وعده طول عمر میدهد، تا لحظة آخر با وعدههای پوچ، انسان را از ذکر خدا و اخلاص برای او باز دارد، تا مرگ برسد و در آن حال
ایمان را ـ اگر تا آن وقت نگرفته باشد ـ میگیرد.
پس در جوانی که قدرت بیشتری داری، به مجاهدت برخیز و از غیر دوست ـ جلّ و علاـ بگریز و پیوند خود را هر چه بیشتر ـ اگر پیوند داریـ
محکمتر کن و اگر خدای نخواسته نداری، تحصیل کن و در تقویتش همت گمار که هیچ موجودی جز او سزاوار پیوند نیست
کلمات کلیدی: توصیه اخلاقی، علما، امام خمینی
ساخته شده توسط Rodrigo ترجمه شده
به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ.