سفارش تبلیغ
صبا ویژن

انســان ِ جــــ ـاری

ثمره ی یک لحظه غفلت!

ســین.میــــم دیدگاه

بسم الله الرحمن الرحیم

عمرش را در مسیر بندگی خدا طی کرد؛ طوری که هر شبی ختم قرآنی داشت اما یک جمله اش مرا به فکر فرو برد . می گفت : در تمام عمر یک بار نماز صبحم قضا شد ، عصر همان روز فرزند خردسالم در حوض افتاد و از دست رفت . مدتی بعد به من فهماندند که این مصیبت ، نتیجه ی همان نمازی است که قضا شد . می گفت: هر وقت ، نمازی از من قضا می شود ، منتظر بلایی هستم.(شیخ حسنعلی نخودکی)

کمی  که فکر کردم دیدم ، انسان، اگر از همان ابتدای روز یا ماه یا سال ، بار زندگی اش را با یاد خدا نبندد ، باقیمانده اش چیزی جز پوچی و خسارت و زیان عائدش نمی شود به همین خاطر است که وقتی نماز صبحی از انسان قضا می شود ، در آن روز ، خیر و سعادت از زندگیش پَر می زند.

ترس دارد اینکه عمری در مسیر بندگی اش قدم بزنی اما با یک خطا به همان نقطه ی اول برسی همین است که اولیای الهی دل شب ، غرق در اشک بودند و آه . همین است که علی (سلام الله علیه) می سوخت در دل شب و بی هوش به زمین می افتاد و زهرای مرضیه(سلام الله علیها) می فرمود : این حال همیشگی اوست .

چه کسی باور می کند که اشک ها و ناله های علی( سلام الله علیه )، پاهای ورم شده از عبادت زهرا(سلام الله علیه) و سجده های مدام سیدالساجدین(سلام الله علیه) ، تنها برای آموزش به شیعیان است؟

اشک و ناله ی علی(سلام الله علیه) از فراق بود و جدایی نه از آتش و دوزخ "صبرت علی عذابک فکیف اصبر علی فراقک"

تازگی به این نتیجه رسیده ام که برای ماندن و ماندگار شدن در دریای رحمتش ، باید سوخت و لحظه به لحظه التماسش کرد تا دستت را رها نکند.


کلمات کلیدی:

دقیق تر از قبل!

ســین.میــــم دیدگاه

 

بسم الله الرحمن الرحیم 

چند سالی از زندگی طلبگی ام گذشته بود که طلبه ی میانسالی وارد حجره ام شد و گفت : می خواهم ببینم این چند سالی که درس خواندی ، چه چیزی عائدت شده است ؟

پر بودم از شور و شوق جوانی و با خود فکر می کردم این چند سال طلبگی ، بارم  را بسته ام اما وقتی در مقابل سوالات شخص ناشناس قرار گرفتم ، نگاهم به خودم و زندگیم عوض شد.

طلبه ی میانسال ، شروع کرد به چک کردن معلومات من ؛خب توضیح بده ببینم فلان مسئله توی نحو یعنی چه؟ خشکم زد در حالی که جوابش نوک زبانم بود و بارها با دوستانم بر سر آن دعوا داشتیم.

نحو را که هنوز نفهمیدی حالا بیا از صرف سوالی بکنم . بگو ببینم صرف فلان فعل از باب فلان چگونه است ؟ باز هم من ماندم و سوالی بی جواب .

همین طور ادامه داد و از منطق و فقه و اصول و عقائد پرسید اما من مثل مجسمه ای خشکم زده بود و . آخرین حرفش این بود که : حیف از این عمری که بیهوده تلف کردی.

این جریان ، جرقه ای زد به جانم برای شروعی پر از شور و هیجان . شاید اگر سوالات آن طلبه ی میانسال نبود هیچ وقت بیدار نمی شدم و حرکت نمی کردم...این حکایت ، واقعیتی بود از زندگی یکی از بزرگان که پس از آن، بار خودش را بست و تا قله ی اجتهاد اوج گرفت و دلهای زیادی را به خدا رساند.

یک حساب و کتاب دقیق ، راه را برای اوج گرفتن این بزرگ باز کرد ولی اگر از همان روزهای اول طلبگی چنین حساب و کتابی را با خودش داشت حتما بیشتر اوج می گرفت. شاید ما هم یکی از از همین بی خبران باشیم که نمی دانیم در طول حیات چندین و چند ساله ی خودمان چه چیزی به دست آوردیم و چه چیزی را از دست دادیم .

خوب است برای اینکه به سود و زیان های خودمان واقف شویم ، در محاسبات ِ معاملاتمان با نفس ، کمی دقیق تر شویم.

آیت الله جوادی آملی میفرمود: از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) نقل شده است که فرمود : انسان باید در شبانه روز به مدت نیم ساعت ، یک ساعت ، ده دقیقه ، پنج دقیقه خلوت کند و خودش را حسابرسی کند که من در این 24 ساعت چه کرده ام؟

گاهی انسان در اواخر عمر خود آرزو می کند یک لحظه زنده باشد و نفسی بکشد و حرفی بزند و ذکری بگوید . همه ی ما موظفیم در شبانه روز چند لحظه ای خودمان را حساب کنیم که من 24 ساعت عمر داده ام چه چیز گرفته ام؟

بزرگان مَثَلی ذکر می کنند : کشاورزی چندین سال تلاش و کوشش کرد . بعد از 40 سال ، وقتی در انبار را باز کرد ، دید چیزی در انبار نیست . فهمید موش دزدی در انبار بود و همه ی محصول را برده است . وقتی در انبار قفل است و کسی نمی تواند از بیرون بدان دستبرد زند ، معلوم می شود در درون مشکلی داشته است . حرف جناب مولوی این است :

گرنه موش دزد در انباز ِ ماست              گندم اعمال 40 ساله کجاست؟

کسی چهل سال زحمت بکشد ، الان به او بگویند چه داری ؟ آیا می توانی به خدا بگویی این ها را من برای تو انجام داده ام؟ فلان کار را برای این که نامی پیدا کنی انجام دادی ؛ چهار نفر از تو تعریف کردند خوشت آمد یا دو نفر اعتراض کردند از صحنه خارج شدی ، این ها همه برای خودت بوده است . برای خدا چه کرده ای ؟

آیا یک عمل نقد در دست ما هست که بگوییم خدایا این را برای رضای تو انجام داده ایم ؟ ما موظفیم هر روز این حساب را داشته باشیم ، برای اینکه موش دزد در زوایای درون دل ما بسیار است ، از رشوه و عشوه و غیبت و تهمت و کبر گرفته تا دیگر بیماری ها.

می شود این محاسبه را در همه ی کارها انجام داد ، در نماز ، زندگی ، درس و مطالعه که آیا امروز پیشرفتی داشته ام یا خیر؟ که اگر پیشرفت نداشته باشیم و یا خدای ناکرده عقب گرد داشتیم می شویم مصداق سخن حضرت امیر(سلام الله علیه) که : من ساوا یوماه فهو مغبون . کسی که دو روزش مساوی باشد ضرر کرده است.

 

 

 


کلمات کلیدی:

ارتباطی عاشقانه

ســین.میــــم دیدگاه

 

بسم الله الرحمن الرحیم

نماز وسیله ای است برای ارتباط بنده با مولا . نماز همان ذکری است که آرامش انسانها را در بر دارد. اما این روزها نمازهای ما هم کلیشه ای شده است بقول جوانهای امروزی قرصش را می خورند.

نماز دیگر آن رنگ و بوی آرامش را ندارد ؛ نه اینکه مشکل از نماز باشد بلکه سرگرم شدن ما آدمها به زندگی مادی ، ما را گرفتار خودش کرده است و به همین خاطر لذتی از ارتباط با خدا نمی بریم.

لذت نبردن از این ارتباط عاشقانه ،تنها مربوط به مردم عادی نیست بلکه مذهبی های ما هم گرفتار این مشکل هستند و بالاتر،  طلبه های ما هم بهره ی کمی از این آرامش دارند.

راستی ! علت این همه بی تفاوتی و بی نیازی از نماز چیست؟ چرا حس نمی کنیم ارتباطمان با خدا کم رنگ شده است ؟ چگونه این رابطه ی قطع شده را وصل کنیم؟

علت این بی تفاوتی و بی خیالی ها را باید در خودمان جستجو کنیم چرا که هر چه هست از حرکات و رفتارهای ماست  آیت الله جوادی آملی می فرمود : اگر انسان سعی کند در تمام لحظات زندگی مراقب اعضاء و جوارح و اندیشه های خود باشد که خلافی از آن ها سر نزند ، قطعا با حضور قلب بیشتری نماز می گذارد ؛ زیرا حضور قلب چند دقیقه ای در نماز ، عصاره و خلاصه ی حفظ حضور قلب در محضر خدا در تمام ساعات زندگی است.

کسی که هر لحظه خود را در محضر خدا می بیند ، به راحتی و با حضور قلب کامل به نماز می ایستد؛ اما آن که در طول شب و روز به فکر همه چیز هست مگر خدا ، قطعا نمی تواند در نماز حضور قلب داشته باشد.

قطعا یک ارتباط خوب نیاز به مقدمات خوبی هم دارد به همین خاطر استاد ما می فرمود: قبل از نماز سعی کنید حضور قلبتان را در وضو هم کنترل کنید ، چرا که بزرگان فرموده اند : وضو را باید با تأنی و از سر خضوع گرفت و به معانی و اسرار آن توجه کرد که حضور قلب در نماز به اندازه ی حضور انسان در وضو است . بهترین راه برای حضور قلب در وضو هم توجه کردن به دعای وضویی است که از حضرت امیر(سلام الله علیه ) نقل شده است .

شاید به برکت این دستورالعمل ، دریچه ی دل ما به سمت و سوی حق باز شد و شور و لذت ارتباط با حق در ما به وجود آمد.

 

 


کلمات کلیدی:

بیگانه ای در حریم دل!

ســین.میــــم دیدگاه

گاهی با چیزهایی روبرو می شویم که بی حساب در آن ها غرق می شویم؛ بدون اینکه فکری به حال نتیجه اش کنیم . یکی از این اشتباهات ، وقتی است که آدمی در مقابل خدای خودش انجام می دهد . اشتباهی به نام گناه.

گاهی بی توجه به نتیجه ی گناهی به سمتش می رویم و نمی دانیم که شاید این گناه ِ هرچند کوچک ، ما را می کشاند به سمت چاهی عمیق . شاید ندانیم که همین گناه یعنی باز کردن دریچه ی دل به روی شیطان و وارد شدن شیطان به جایگاه الهی .

شاید ندانیم که جایگزین شدن شیطان به جای رحمن یعنی  تسخیر دل به وسیله ی شیاطین . وقتی چشممان باز می شود که می بینیم حرفهای شیطان از زبان ما جاری است و ناخواسته تسلیم شیطان می شویم .همان انسانی که خودش را وقف تسلیم فرمان های الهی کرده بود حالا تسلیم شیطان می شود .

می بینی همان موجودی که در مقابل خدا ایستاد و گفت : «انا خیر منه» امروز با زبان تو حرف می زند وگرنه تو یک بچه مسلمان و شیعه هستی ، چگونه چنین ادعایی داری و می گویی من نظرم این است ، دلم می خواهد این کار را بکنم . دلم می خواهد اینگونه بپوشم ، دلم می خواهد این طور از خانه بیرون بروم ، این ها همه تصمیم های شیطان است که بو سیله ی انسان اجرا می شود.

وقتی خوب نگاه کنی می بینی دوروبرت پر است از آدمهایی که دلهاشان را شیطان ، تسخیر کرده است و شاید یکی از آنها خودمان باشیم.

این است که به ما گفته اند هیچ وقت از خودتان غافل نشوید. مبادا بیگانه ای به جای شما بنشیند و تصمیم بگیرد و شما خیال کنید خودتان هستید.

 

 


کلمات کلیدی:

آتشی که خاموش نمی شود!

ســین.میــــم دیدگاه

بسم الله الرحمن الرحیم

آتشی که از داغ حسین(ع)در دلها افتاده است هیچ وقت خاموش نمی شود. چه آتشی است که هرلحظه بیشتر می شود و غوغا می کند.

از همان زمان که خون خودش را بذل کرد تا دین جدش را زنده کند ، قلب ها را مسخر خود کرد به گونه ای که هر کس خونش را می داد تا به حسین برسد. چه سرهایی قطع شد ، چه دست هایی بریده شد اما هیچ وقت این حرارت و آتش خاموش نشد.

نمی دانم چطور این آتش عشق در دلها جای گرفته است که هر که هرچه دارد می دهد بدون هیچ منتی .آنقدر این شور و اشتیاق زیاد است که انسان متحیر می شود.

با خودم گفتم : زمانی متوکل عباسی دست ها را می برید تا کسی به زیارت حسین(ع) نرود اما کسی از زیارت دست بر نداشت و حالا با وجود خطرات تکفیری ها چگونه به سمت حسین(ع) می دوند.

وقتی حسین(ع) کسی را دعوت کند ، آنقدر او را بالا می برد که می شود زهیر بن قین عثمانی مذهب یا وهب نصرانی . چه سعادتی بالاتر از این که تا بهشت با حسین(ع) همراه باشی.

جز این نیست که حسین(ع) می خواهد دوباره زهیر و حر و وهب تربیت کند ...


کلمات کلیدی:

<      1   2   3   4   5   >>   >
?بازدید امروز: (63) ، بازدید دیروز: (178) ، کل بازدیدها: (708987)

ساخته شده توسط Rodrigo ترجمه شده به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ.

سرویس وبلاگ نویسی پارسی بلاگ