• وبلاگ : انســان ِ جــــ ـاري
  • يادداشت : ثمره ي يک لحظه غفلت!
  • نظرات : 0 خصوصي ، 11 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    اخوي سلام عليکم اخوي ديري گذشت از آن روز ((آنان که خاک را به نظر کيميا کند آيا بود گوشه چشمي به ما کنند))و من هنوز در پي همان جاده و حتي خرابات تر از گذشته خويش عاشق تر و حريص ديدن جانان خويش دل گشا تر از هر وقت و هر زمان هرکه و هر جا و هر کلام عاشق ترم و عاشق تر از او شوم ولي چرا؟ اين چه رسميه تو دنيا که وقتي محبوب ديد اشتياق عاشق خويش پا پس زند گويي اندازد زباله اي را به سطل آشغال روي ميز .شايد اشتباه من اين بود که بيش از يک انسان از انساني توقع داشتم. فکر دگر کرد مرا هواخواه ليليم ولي چاره اي بر اين درد من نيست چون ليلي برد وقتي رفت عقل و هوش من حيدري خويش در اين چند سال حال و روزي از من گذشت که نپرس آزمونها دادم سختي ها کشيدم فغان ها سردادم و از درد اشتياق درماندم و خوب وبد خويش کمکم کن خسته ام اگر داري هواي خوب و کرده نيک بگو به يوسفم کيوان نه يک قدم پيش نه يک قدم پس با همانچه داشت و هست مانده به انتظار خويش مرا به او بگو به من بازگرداند يا اينکه مرا با خود به باغ خرم عشق که شهادت است بسپارد يا به من از بودن و با هم بدن خوشنود در اين حين شهيد طريق عشقم سازد از اينکه به ليليم مي گويي از انتظار من بي چيز خوشم حال که عمريست به وعده دوستان مانده ام در اين پس راه تا رسد کسي که رود خاطر خويش برين که دهد بر من چوني خبري از ليلي و غم ساز حقير يا علي
    پاسخ

    سلام اخوي ...خدا حفظتون کنه ...