بسم الله الرحمن الرحیم
آمد کنارم نشست و شروع کرد به درد دل کردن . افسوس می خورد و می گفت از خودش ، از گناه و هوی و هوسی که در دلش جریان داشت .
می گفت : دلم می خواهد آدم شوم . دلم می خواهد از این همه هوی و هوس راحت شوم و برسم به خدا . می گفت راستش را بخواهی ، عملی ندارم که بتوانم با آن بهشت را بخرم و ترس از جهنم مرا می سوزاند.
یاد جمله ای از آیت الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی افتادم که فرمود: ملا شدن چه آسان ، آدم شدن چه مشکل که بعدها شاگرد بزرگوارش امام خمینی فرمود : ملا شدن چه مشکل آدم شدن محال است .
فکر کردم و گفتم :ببین عزیزم ! راه همانی است که بزرگانی همچون آیت الله بهجت فرموده اند : انجام واجبات و ترک محرمات . هرچند خیلی مشکل است اما اگر به این نتیجه رسیدی که همه ی واجبات را انجام دادی و محرمات را ترک کردی ، خودش نشانه ی رسیدنت هست .همین را داشته باش ان شاالله با براق عشق و امید می رسی به آنچه دوست داری.
چهره اش نشان می داد که هنوز تشنه است و پر نشده است . گفت : راهی می خواهم که سریع تر باشد . راهی که میان بر باشد و مرا زودتر برساند .
تشنه بود و دوست داشت بیشتر بنوشد . گفتم : عزیزم ! اگر دوست داری سریع تر به آسمان برسی راهش را بزرگانی چون آیت الله قاضی فرموده اند : پسرم! اگر دنیا می خواهی نماز شب و اگر آخرت می خواهی نماز شب و یا می فرمود : کسی را سراغ ندارم که سیر و سلوکی داشته باشد و نماز شب نخوانده باشد.
حضرت آیت الله بهجت هم فرمودند : در تعبدیات ، کوه کندن از ما نخواسته اند ، سخت ترینش نماز شب خواندن است که در حقیقت ، تغییر وقت خواب است نه اصل بی خوابی، بلکه نیم ساعت زودتر بخواب ، تا نیم ساعت زودتر بیدار شوی ! یا در جای دیگری فرمودند :اصلا پیغمبر(صلی الله علیه و آله)با همین شب زنده داری و سحر خیزی و انس با شب ، معارف الهی را می گرفتند .
گفتم کافی است گناه نکنی ، واجباتت را انجام دهی و اُنسی با شب پیدا کنی . مطمئن باش خیلی سریع می رسی به آنچه می خواهی .
تو اگر به داشته هایت عمل کنی ، تو را می رسانند به آنچه نمی دانی و نمی توانی که بدانی . حرف من نیست که از ملکوت به ما فهمانده اند" من عمل بما علم ورثه الله علم ما لم یکن یعلم" تو عمل کن به آنچه می دانی ، خداوند متعال دریچه ی فهمت را بیشتر باز می کند.
و چه نوری بدست می آوریم اگر به آنچه می دانیم عمل کنیم . اللهم ارزقنا توفیق الطاعه
کلمات کلیدی:
لطف و کرامتش آنقدر زیاد است که با کوچکترین اشاره ، دلت را می خواند و دعوت نامه می فرستد . وقتی راهی شدی ، اجرت را هم خودش می دهد . آمدی به زیارتم و من به زیارتت می آیم.
دلتنگ حریمش بودم اما راهی را بلد نبودم برای رسیدن به خانه اش . دفتری دیدم که گذاشته بودند برای نوشتن درد دل ها با امام عشق . نوشتم آقا جان ! مدتهاست به زیارتت نیامده ام دلم می خواهد دعوتم کنی تا باز هم زائر حریمت شوم. چند روزی نگذشت که مرا دعوت کرد .
هفتاد سفر رفته بود به زیارت آقا و در آخرین سفر ، خبر از رفتنش داد و گفت : امام رضا فرمود : تا الان تو به زیارتم آمدی ، حالا نوبت من است که به زیارتت بیایم.
امام رضا(علیه السلام)فرمود: امام همانند آفتاب فروزانى است که نورش گیتى را در برگیرد و کرانهایست که نگاهها و دستها به آن نرسد. امام، ماه درخشنده و چراغ پرتوافکن و روشنایى تابنده و ستاره راهنما در ناپیدایى شبهاى ظلمانى و راهنماى هدایت و نجات بخش از تباهى است.
امام ، شعله فروزنده بر تپّه و گرمى ده ، بر سرمازده و راهنما در مهلکه ها است و هر آن کس که از آن جدا گردد نابود شود.
امام ابرى بارانزا و بارانى پیوسته و یک ریز و آسمان سایه گستر و زمینى فراخ و چشمهاى جوشان و برکه و گلستان است.
امام، امینى دوست و پدرى مهربان و برادرى بى نظیر و مادرى دلسوز فرزند خردسال خویش و پناهگاه بندگان است.
امام، امین خداوند در زمینش و در میان آفریدگانش و حجت او بر بندگانش و جانشین او در سرزمین هایش و دعوت کننده به خدا و پاسدار حریم خداست.[1]
[1] ابن شعبه حرانى، حسن بن على، تحف العقول / ترجمه حسن زاده - قم، چاپ: اول، 1382ش.
کلمات کلیدی:
بسم الله الرحمن الرحیم
همنشین شدن یکی از اساسی ترین مسائل اجتماعی ما آدمهاست و مطمئنا در روح و روان ما تأثیر گذار است . گاهی با کسانی همنشین می شویم که روح بلندی دارند و به واسطه ی عظمت روحی آنها ما هم به یک نان و نوایی می رسیم و گاهی از آن مقام معنوی که کسب کرده ایم سقوط می کنیم .
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) : هر شب هفتاد مرتبه استغفار می کردند و در روایات دیگری هم داریم که حضرت پس از هر همنشینی با مردم هفتاد بار استغفار می کردند . شخصی از رسول خدا پرسید : یا رسول الله ! شما که گناهی مرتکب نمی شوید پس چرا پس از هر نشست و برخواستی استغفار می کنید؟ جوابی که از ایشان نقل شده است به این معناست که : پس از همنشینی با مردم ، در روحم یک سیاهی احساس می کنم و به همین خاطر استغفار می کنم.
شاگرد یکی از مراجع بزرگوار تقلید می گفت : در نجف هوا به قدری گرم بود که کسی جرأت نمی کرد بیرون از خانه اش بیاید اما دیدم استاد بزرگوارم در حال حرکت به سمت حرم امیرالمومنین علیه السلام است . به سمت او حرکت کردم تا با هم به حرم مشرف شویم. تا به استاد رسیدم ، دیدم یک هاله ی لطیف و خنکی اطراف استاد را گرفته است . همین طور که با استاد در حال حرکت بودم ، شخصی آمد و از ایشان سوالی پرسید.چند لحظه ای نگذشت که دیدم آن هاله ی لطیف بر طرف شد . گفتم : چه شد ؟ چرا این حالت از شما گرفته شد ؟ ایشان در جواب گفتند : همین چند لحظه ای که مرد غریبه آمد و از من سوالی پرسید ، در من تأثیر گذاشت و باعث شد این حال از من گرفته شود.
همنشین شدن با هر انسانی یقینا تاثیری در روح ما می گذارد ، پس چه بهتر که با خوبان همنشین شویم تا روح ما به لطافتی دست یابد و راهی به سمت خدا باز کنیم.
حواریون از حضرت عیسی ( علی نبینا و آله و علیه السلام) پرسیدند : با چه کسی همنشین شویم؟ حضرت در جواب فرمود :مَنْ یُذَکِّرُکُمُ اللَّهَ رُؤْیَتُهُ وَ یَزِیدُ فِی عِلْمِکُمْ مَنْطِقُهُ وَ یُرَغِّبُکُمْ فِی الْآخِرَةِ عَمَلُهُ. کسی که این ویژگی ها را داشته باشد ؛ دیدنش ، شما را به یاد خدا بیندازد؛به علم شما بیفزاید ؛ و شما را به سمت آخرت رغبت دهد.
با این اوصاف عالم و همنشین حقیقی کسی است که این ویژگی ها را داشته باشد و در غیر این صورت با هر کسی همنشین شویم ، از ما کم می کند و چیزی به ما اضافه نمی کند . و اما درد امروز جامعه ی ما این است که از همنشینی با عالمان دور شده ایم و گرفتار مصیبت ها و بلاهای دنیای خودمان شده ایم .
در روایتی داریم که می فرماید: زمانى فرا مى رسد که مردم از علما مى گریزند، همانگونه که گوسفندان از گرگ فرار مى کنند، در آن شرایط، خداوند آنان را به مصیبتهایی گرفتار مى کند:برکت را از اموالشان برمى دارد و در هنگام مرگ آنان را بى ایمان از دنیا مى برد.
کلمات کلیدی:
بسم الله الرحمن الرحیم
از شوق و اشتیاق حق ، دلش لبریز بود . آنقدر آماده بود که با هر اشاره ای دلش منقلب می شد . تا صدای زنگ عاشقی را می شنید دلش می لرزید و رنگ چهره اش تغییر می کرد وقتی به نماز می ایستاد ، بدنش چون بید می لرزید .
بر تعدادی فقیر عبور کرد که روی زمین نشسته بودند و از تکه نانهایی که جلوی آنها بود بر می داشتند و می خوردند .تعارف کردند و گفتند : ای پسر دخت رسول خدا! با ما هم غذا شوید . پیاده شد و فرمود : خداوند مستکبران را دوست ندارد و شروع کرد به خوردن تا این که همگی سیر شدند و به برکت وجود او چیزی از نان آنها کم نشد.او وجودش برکت بود برای اهل زمین و آسمان.
آنقدر صبور بود که با هیچ حرفی و توهینی دلش نمی لرزید و این خصلتی بود که از جد بزرگوارش به ارث برده بود. نه تنها صبرش تمام نمی شد بلکه بر صبر او افزوده می شد؛ آنجا که مرد شامی می گوید : وارد مدینه شدم ، مردی را دیدم که زیبایی او مرا خیره کرد . پرسیدم : این مردکیست؟
گفتند : حسن بن علی .من بر علی به داشتن چنین فرزندی حسادت کردم. نزدیک او رفتم و گفتم : تو پسر ابوطالب هستی؟ فرمود: من نوه ی او هستم. گفتم: نفرین بر تو و پدرت ؛ نفرین بر تو و پدرت .اما او سکوت کرد و چیزی در جوابم نگفت . سپس فرمود: فکر می کنم غریب هستی. اگر مرکبی از ما بخواهی در اختیارت می گذاریم ، اگر هدیه ای از ما بخواهی به تو می دهیم، و اگر یاری بخواهی یاری ات می کنیم . من از نزد او رفتم در حالی که محبوبترین فرد روی زمین نزد من بود.
این چه نیرویی است که در یک لحظه وجودی را که پر است از خشم و غضب ، تبدیل به صمیمی و نزدیک ترین یار و یاور می کند؟ این حسن بن علی(علیهماالسلام) است که حلمش و صبرش آسمانی از لطافت و مهربانی را بر سر مخالفان می بارد و آنان را صد در صد موافق می کند.
آن امام عزیزی که هرگاه به حج می رفت پیاده و گاه با پای برهنه قدم بر می داشت و بارها تمام زندگیش را در راه رضای الهی ، انفاق کرد اما هرگاه سخن از مرگ به میان می آمد گریه می کرد . هرگاه سخن از قبر به میان می آمد گریه می کرد.هرگاه از حاضر شدن در دادگاه عدل الهی سخن به میان می آمد ،چنان صیحه ای می زد که بر اثر آن از هوش می رفت.
هرگاه از بهشت و جهنم سخن به میان می آمد ، مانند مار گزیده به خود می پیچید و بهشت را از خداوند مسئلت می کرد و از اتش دوزخ به او پناه می برد.
حیف است که این بهترین ولی خدا ، رهبر و امام ما نباشد و ما شیعه ی او نباشیم که او شیعیان خود را معرفی کرد در جواب مردی که عرض کرد : من از شیعیان شما هستم . فرمود: ای بنده ی خدا ! اگر مطیع اوامر و نواهی ما باشی ، راست می گویی ولی اگر چنین نباشی پس با ادعای چنین منزلت والایی که اهلش نیستی،بر گناهانت میفزای.
مگو: من از شیعیان شما هستم ، بلکه بگو : من از دوستداران شما و دشمن دشمنان شما هستم . در این صورت تو آدم خوبی هستی و به خوبی گرایش داری .
کلمات کلیدی:
همیشه غصه ی مردم را داشت و برای ایمان آوردنشان آرام و قرار نداشت . غصه می خورد ، افسوس می خورد و بارها برای اشتباهاتشان استغفار می کرد و مغفرت می خواست.
ترس از این داشت که برسد و امتش عقب بمانند . چه شور و شوقی در او بود که گاهی آنقدر غصه می خورد که جان مبارکش در خطر قرار می گرفت. می سوخت اما دوست نداشت امتش بسوزند.
آنقدر درد این امت برایش مهم بود که بارها می فرمود: کسی که صبح کند و توجهی به کارهای مسلمانان نداشته باشد مسلمان نیست.
دلش دریایی بود از عشق و عاطفه ، نه تنها برای مسلمانان که برای کفار هم افسوس می خورد. نوشته اند : پس از پیروزی در یکی از جنگها ، وقتی اسرا از مقابل دیدگان رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) عبور می کردند ، حضرت لبخندی زد .
یکی از اسیران که چنین برخوردی از رسول خدا نشنیده بود ، ناراحت شد و رو به رسول خدا گفت : از بزرگواری و کرامتت بارها شنیده بودیم اما این لبخند تو ، همه را از نظرم پاک کرد . آخر عیب است به اسیر خندیدن.
و پاسخ رحمت للعالمین چقدر زیبا و دلنشین است که : لبخند من ، از روی بزرگ منشی و فخر نبود بلکه لبخندم بر این بود ، که شما را با غل و زنجیر به سمت خدا و بهشت می کشانم اما شما فرار می کنید.
آنقدر غرق در رحمت است که حتی در آخرت هم از فکر نجات امتش دست نمی کشد . در روایات می بینیم روز قیامت هر پیامبری ، رو سوی بارگاه الهی می کند و امان از آتش جهنم را می خواهد اما رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نجات امتش را از خدا می خواهد و ندای : امتی ، امتی ... سر می دهد.
لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُفٌ رَحیمٌ 128 توبه
به یقین، رسولى از خود شما بسویتان آمد که رنجهاى شما بر او سخت است و اصرار بر هدایت شما دارد و نسبت به مؤمنان، رئوف و مهربان است
کلمات کلیدی:
ساخته شده توسط Rodrigo ترجمه شده
به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ.