مرحوم آیت الله بافقی کسی بود که ، با همسر رضا شاه درگیر شد . وقتی همسر و دختر رضا شاه بی حجاب وارد حرم شدند ، این پیر مرد یک تنه قد علم کرد ، عصایش را بالا برد و گفت : از حرم بیرون بروید ، اجازه نمی دهم در حرم حضرت معصومه سلام الله علیها بی حجاب و بدحجاب وارد شود.
در نتیجه ی این اقدام کتک خورد و به شهرری تبعید شد و مدت ها در تبعید به سر برد.
ایشان آن جا هم صاحب نفوذ بودند و بسیاری از مردم گردشان جمع شده بودند. روز رئیس شهربانی نزد ایشان آمد و گفت : رضا شاه مرا فرستاده است ، گفته به آقای بافقی بگو حالا که در تبعید به سر می بری هر چه لازم داری بگو تا برایت مهیا کنم. دستی به سر و وضع زندگی شما بکشیم و از نظر مالی به شما کمک کنیم .
ایشان نگاهی کرد و گفت : هرچه که بخواهم ؟ گفت : بله ، هرچه شما بخواهید .گفت : امروز آفتاب بسیار شدید است، برو تلگرافی بزن و بگو ابری بیاورد در شهرری باران خوبی ببارد.
رئیس شهربانی گفت : آقا ، مسخره می کنید . باران و ابر مگر دست ماست؟ چیزی که دست ماست پول ، طلا و نقره و مسائل دنیوی است ،این که شما فرمودید دست ما نیست. فرمود :برو به اربابت بگو آن کسی که رزق ما را می دهد می فرماید : و فی السماء رزقکم و ما توعدون ؛ رزق ما مقدر است او باید برساند . شما که قدرت یک ابر آوردن را ندارید ، قدرت یک امر و نهی به سحاب را ندارید، شما می خواهید رزق و روزی مرا بدهید؟
ایشان گاهی قم می آمد و به محضر آیت الله بروجردی می رسید . هر وقت مشکل برای شهریه ی طلاب پیش می آمد ایشان می رفت جمکران نماز می خواند و بر می گشت ، مشکل حل بود. تمام شب های چهارشنبه در سرما و گرما می رفت مسجد جمکران نماز می خواند و به این کار مقید بود . می رفت نماز می خواند و شهریه و مسائل دیگر را با خود آقا مطرح می کرد و آقا واسطه می شد و بر می گشت.
کلمات کلیدی: علما، آیت الله بافقی، کشف حجاب، شهریه ی طلاب، مسجد جمکران، حرم حضرت معصومه، رضا شاه، رزق و روزی، بی حجابی، کشف حجاب در حرم
ساخته شده توسط Rodrigo ترجمه شده
به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ.