دیشب در کوچه پس کوچه های این شهر راه رفتم
آنقدر دلم گرفت که خواستم گریه کنم ، خواستم نباشم ، خواستم با هستی وداع کنم تا نبینم !
تنها برای دخترانی که ارزش انسانیت را تنها در یافتن boy friend می دانند!
آنقدر دلم گرفت که از خدا می خواستم ، زمین دهان باز کند و مرا ببلعد تا شاهد این جسارتها و جنایت ها نباشم
یعنی راهی که ما در پیش گرفته ایم درست است؟
گذشت آن زمان که مردان غیرت حسینی داشتند و دختران حیا و حجاب زینبی!
اما با این همه هر گاه خبر از دلی با خدا می شنوم ، همه ی این غم ها از دلم پاک می شود.
هرگاه ! دختری با تمام وجود از حجاب خود و ارزش خود دفاع می کند ، انگار مرا زنده کرده است.
آری ! با وجود عروسکهای غربی ، دلخوش به زینب های این عصر هستم که نام زینب را زنده می کنند
کلمات کلیدی: بی حجابی، بی حجابی در تهران، شب های تهران
ساخته شده توسط Rodrigo ترجمه شده
به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ.