این روزها که هر دلی زمزمه ی تولد مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را دارد ، اگرچه شاد است ولی شادی این میلاد کوتاه است و به شادی حضور و ظهورش نمی رسد.
استاد اهل دلی داشتیم که با حالی که حکایت از دلش داشت می گفت : ای کاش می دانستیم آقا از ما راضی است یا خیر ؛ می گفت در نمازهایتان از خدا بخواهید ، امام زمان را از ما و اعمال ما راضی کند .
شیرینی این رضایت را وقتی درک می کنی که حرفها و کارهایت از روی حساب باشد . آن وقت در دلت انقلابی می شود و حس می کنی که امام زمان(ارواحنا فداه) از تو و اعمالت راضی است .
گاهی آنقدر در این مرحله اوج می گیری که راه زیارت و دیدار را برایت باز می کنند و سینه ات شیدای دیدار او می شود . آنقدر نزدیک و نزدیک می شوی که او خوب می داند بی حضورش زندگی برایت وسعتی ندارد .
سید عبدالکریم ! اگر یک هفته بگذرد و ما را نبینی چه می کنی ؟ عرض کردم : آقا جان ! می میرم. حضرت فرمودند: اگر این گونه نبودی ما نمی آمدیم .
گاهی وقتها خواندن حکایتها و ملاقاتها راهی برایت هموار می کند که شاید ، چیز دیگری اینگونه تو را راهی نکند . غبطه می خوری که چرا من اینگونه نیستم ؟ چرا نتوانم اینطور با مولایم دیدار کنم ؟
سید بحرالعلوم ، همان دریای علمی بود که محرم اسرار امام زمانش بود و اگر بحرالعلوم شد از همان دیدار و ملاقات اولش با امام زمان (ارواحنا فداه) بود .
مرحوم میرزای قمی از همدرسی های سید بحرالعلوم در درس آیت الله بهبهانی بود و آن زمان ایشان از لحاظ درسی بالاتر از سید بود و سید از استعداد زیادی برخوردار نبود اما بعد از شهرت سید در علم و... ایشان که مدتی در ایران بودند ، تعجب می کنند که چطور سید بحرالعلوم به این درجه رسیدند لذا علت را از ایشان می پرسند .سید می فرماید : میرزا ابوالقاسم ! جواب شما از اسرار است ولی به تو می گویم . اما از تو تقاضا دارم تا من زنده ام به کسی نگوئی . من هم قبول کردم .
فرمود : چگونه این طور نباشد حال آنکه حضرت ولیعصر(ارواحنا فداه)مرا شبی در مسجد کوفه به سینه ی خود چسپانید . میرزای قمی گفت : چگونه خدمت آن حضرت رسیدید ؟ فرمود : شبی به مسجد کوفه رفتم دیدم آقایم حضرت ولیعصر(ارواحنا فداه)مشغول عبادت است ایستادم و سلام کردم جوابم را مرحمت کردند و دستور دادند که پیش بروم . من مقداری جلو رفتم ولی ادب کردم زیاد جلو نرفتم . فرمودند : جلوتر بیا . پس چند قدمی نزدیکتر رفتم باز هم فرمودند جلوتر بیا .
من نزدیک شدم تا آنکه آغوش مهر گشوده و مرا در بغل گرفت به سینه ی مبارکش چسپانید در اینجا آنچه خدا خواست به این قلب و سینه سرازیر شد ...
کلمات کلیدی: میرزای قمی، سید بحرالعلوم، ملاقات با امام زمان، سید عبدالکریم کفاش
ساخته شده توسط Rodrigo ترجمه شده
به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ.