سفارش تبلیغ
صبا ویژن

انســان ِ جــــ ـاری

وقتی دل می نویسد!

ســین.میــــم دیدگاه

قصه ی زندگی ما رنگ خاصی نداره .خیلی بی رنگ و بی تفاوت با بقیه ی زندگی ها . من هم مثل خیلی از آدما صافم ، صاف صاف . صاف از این جهت که هیچ چیز خاصی بین من و آدما فرق نمی ذاره . من هم خالی ام ، خالی از بعضی صفات که باید داشته باشم اما ندارم.

امروز هم دلم خواست تا بنویسم . نوشتنی که از خودم مایه و مواد داشته باشه . وقتی دست روی کاغذ میذارم ، این انگشتهام هستند که حرکت می کنند و ذهنم .

من هم احساس دارم ، اما احساسی در حد و قواره ی خودم نه کمتر و نه بیشتر. اما دوست داشتم احساسم عمیق باشه تا بتونم بیشتر و با مفهوم عالی بنویسم . نوشتنی که تنها نوشتن نیست . نوشتنی که تنها حرف نیست ، نوشتنی که عمق وجود من در آن لمس شود.

گاهی وقتها با خواندن بعضی نوشته ها عجیب متحول می شم و می گم خدا چه حالی به این بنده ی خودش داده که اینطور عمیق می نویسه . چقدر این حس رو دوست دارم وچقدر باهاش غریبه ام . دوست دارم مثل چمران بنویسم ، پر از عشق و معرفت ، پر از احساس و بودن .

افسانه نیست ، اگر بود اینها هم نمی تونستند بنویسند ، اینها هم مواد و حال و روزشون رو از بالا قرض گرفتن . وقتی به این چمران ها نگاه می کنم با خودم می گم : رسیدن به اینها که محال نیست ، اما من اگه بخوام به اونا برسم عمرم کفاف نمی ده . یعنی نمی رسم و نمی تونم خودم رو برسونم.

تا میام اوج بگیرم ، سریع سقوط می کنم . مشکل از خودم هست ، خیلی ظرفیتم پایینه . چمران می نوشت اما نه با ذهن و نه با انگشت ، چمران با دلش می نوشت . دلی که پاکِ پاک شده بود و رسیده بود . اما ما عقل داریم و انگشت و فکر می کنیم هر چیزی رو باید عقل درک کرد و با انگشت نوشت. نمی دونیم که باید دل رو پاک کنیم و با دل درک کنیم و با دل بنویسیم.

 


کلمات کلیدی: عشق، چمران، حس نوشتن، داستن نوشتن، چگونه بنویسیم، احساس، قصه ی زندگی، نقش احساس در نوشتن، دل، دل و عقل

?بازدید امروز: (11) ، بازدید دیروز: (145) ، کل بازدیدها: (707799)

ساخته شده توسط Rodrigo ترجمه شده به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ.

سرویس وبلاگ نویسی پارسی بلاگ