سفارش تبلیغ
صبا ویژن

انســان ِ جــــ ـاری

راه و رسم سعادت چیست؟

ســین.میــــم دیدگاه

هر کسی به یک صورتی به دنبال سعادت و کمال خودش می گردد. بعضی ها می گردند تا استادی پیدا کنند که کار کشته باشد و مجرب تا راه را نشانشان دهد فکر می کنند راه را نمی دانند در حالی که راه در وجود خودشان جریان دارد. 

سوالشان این است که راه رسیدن به کمال انسانی و سعادت چیست؟ چگونه می توان به آن درجه ی والای انسانیت رسید؟ بعضی وقتها خیالاتی از سعادت و کمال در ذهن خودمان می پرورانیم و فکر می کنیم باید به همان جا برسیم مثلا : فلان شخص ، چشم برزخی دارد پس حتما خیلی بالا رفته است . فلانی طی الارض دارد پس معلومه کارش درسته در حالی که هیچ کدام از اینها ملاک درستی راه نیست.

خیلی از افرادی که کارهای خارق العاده انجام می دهند اصلا دینی ندارند مثل همان ملحدی که خبر از عوالم غیب می داد در زمان امام صادق (سلام الله علیه) و پس از بحث با امام ، مسلمان شد.

بعضی ها فکر می کنند اگر مشغول به ریاضت ها شوند و خلوت و سکوتی داشته باشند به کمال انسانی می رسند. بعضی هم گمان کرده اند راه رسیده به کمال و سعادت انسانی ، مأنوس شدن با نماز و ذکر و مستحبات و غیره است.

بعضی به جهاد و شهادت دل بسته اند و برخی هم مشغول شده اند به خدمت به خلق . هر کسی راه و رسمی را برای رسیدن به خدا نشان می دهد اما واقعا راه رسیدن به کمال انسانی کدام یک از اینهاست ؟

در جستجوها به نوشته ای رسیدم از استاد صفایی که همه ی راه را به یک باره نشانم داد : رِندى مى‏ خواست مرا نقد بزند و بشناسد، اما آنقدر ناشیانه که من هم فهمیده بودم و خودش هم فهمیده بود که من فهمیده ‏ام، ولى به روى خود نمى ‏آورد و با غرور مى‏ گفت که: من با خیلى‏ ها گفت‏ وگو کرده‏ ام و از خیلى‏ ها پرسیده‏ ام که براى رسیدن به کمال از چه راهى باید رفت .

بعضى‏ ها مرا به‏ ریاضت‏ دعوت کرده‏ اند و به تمرکز و خلوت دستور داده‏ اند. بعضى به‏ عبادت‏ و ذکر و نماز و مستحبات. بعضى به‏ خدمت‏ به خلق و محبت و ایثار. بعضى‏ ها به‏ جهاد و شهادت‏. تو چه مى‏ گویى؟ تو کدام راه را انتخاب مى‏ کنى.

این پیدا بود که من هر کدام از اینها را انتخاب مى‏ کردم او به مقصود رسیده بود و من را در جوالى کرده بود و به چوب بسته بود. من خندیدم و نگاهش کردم، بى‏ تاب بود و تحمل نگاه را نداشت. مثل‏ بچه‏ ها اصرار مى‏ کرد که بگو عبادت یا ...

گفتم هیچکدام. نه عبادت، نه ریاضت، نه خدمت و نه شهادت ... تعجب کرد و دید که شکار از دستش پرید. او خیال مى‏ کرد که راهها را بسته و مرا به تور انداخته و از زبان خودم شناساییم کرده است. او حساب مى‏ کرد که اگر جوابش را ندهم، باز جوابش را گرفته است، اما حساب این یکى را نکرده بود و جا خورد.

گفتم نه شهادت، نه ریاضت، نه خدمت و نه عبادت، بل‏که عبودیت‏، بل‏ اطاعت‏. از تو تنها عمل نمى‏ خواهند. عمل اسکناس است که ارزش ندارد.

ارزش آن وابسته به پشتوانه‏ ى آن است. مهم عبادت نیست، مهم عبودیت است. ببین این نماز، این ذکر، این ریاضت و این خدمت و یا این شهادت و جهاد، امرى و تکلیفى به آن رسیده است، پس تمامى اینها ارزش دارد و پذیرفته است و یا امرى به آنها نرسیده است، پس تمامیشان بر باد ...

صراط مستقیم، راه نزدیک، راه میان بر، همین عبودیت و اطاعت است، نه عبادت، نه ریاضت، نه خدمت به خلق و نه شهادت. شهادتى که از امر او الهام نگیرد و خدمتى که از او مایه نگیرد و ریاضتى که از او نباشد و عبادتى که نشان او را نداشته باشد، بر باد است.کُلُّ امْرٍ ذى‏ بالٍ لَمْ یُبْدأ بِبِسْم اللَّهِ فَهُوَ ابْتَر. آنچه نشان او را بر خود ندارد، دم بریده است، ناقص است، بى‏ ارزش است. آنچه از او نشان گرفت، معنى دارد، حتى اگر پاک کردن بینى یتیمى باشد.

بیچارگى ما در این است که مى‏ خواهیم از استدلال و اشراق و عرفان و شریعت و طریقت به او برسیم. اینها ما را جز به خودشان نمى‏ رسانند. و این است که پس از یک عمر، جز خستگى، جز غرور، جز نخوت و نمایش، حاصلى نداریم[1].



[1] صراط ،ص 145-147


کلمات کلیدی:

?بازدید امروز: (147) ، بازدید دیروز: (14) ، کل بازدیدها: (707378)

ساخته شده توسط Rodrigo ترجمه شده به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ.

سرویس وبلاگ نویسی پارسی بلاگ