بسم الله الرحمن الرحیم
قرن ها می گذرد از آن لحظه ای که وارد خانه ی خدا شد و به علی(علیه السلام) دستور داد تا بت های داخل کعبه را بشکند . از آن زمان بود که خانه های مکه رنگ اسلام و یگانگی را به خودشان دیدند و سر زمین با عظمت عرب که سالیان سال ، مرکز بت پرستی بود ، جایگاه پاکی و طراوت شد.
بت های خانه ی خدا به دست علی(علیه السلام) شکسته شد و حریم امن الهی پاک شد از شرک و بت پرستی . حریم الهی باید مخصوص او باشد و هیچ بتی در آن جای نداشته باشد . حال ما مانده ایم با بت هایی که در حریم الهی جای گرفته اند و بت شکن می طلبند ؛ بت هایی که با دست های خودمان ساخته ایم و باید با دست های نبی و وصی الهی آن ها را از این جایگاه امن الهی بیرون کنیم.
"قال یا قوم اعبدوالله ما لکم من اله غیره" ای مردم ! به جز خدا ، معبود دیگری ندارید . این بت ها نه سودی به حال شما دارند و نه ضرر و زیانی از خودشان دفع می کنند . وقتی ذکر الهی را آیه به آیه می خوانیم و او ما را به این سمت هدایت می کند ، با خودمان می گوییم : دیگر دوره ی بت پرستی تمام شده است و بتی نمانده تا مصداق این آیات شود ، در حالی که با کمی تأمل ، بتهای وجودمان سر برون می آورند و خودنمایی می کنند ، اینجاست که به بت شکنی همچون ابراهیم نیاز است تا بت های وجود مان را بشکند ، با ایمانی که از نهان جان برخواسته و یقینی که آتش را گلستان کند.
بت های ما دیگر سنگ و چوب نیست ، بلکه بت های ما متمدن تر از زمان ابراهیم اند . بت هایی که جلوه ها و رنگ هایش دل هر انسانی را می برد همچون گوساله ی سامری . جلوه هایی که از لباس و خانه و ماشین گرفته تا افراد و شخصیت ها که هر روز بارها ، سر تعظیم به سمت آنها دراز می کنیم و خاضعانه و ذلیلانه آنها را پرستش می کنیم .
گاهی بت های من ، افرادی از جنس خودم هستند که مرا اسیر می کنند و گاهی از وجود خودم ، بتی می سازم با عظمت و زیبا و دستور به پرستش آن می دهم و چه بسا ، عده ی زیادی را از همین طریق دور خودم جمع کنم . حرفها و حرکاتمان در مسیر حرکت کردن و حرکت دادن به سمت خدا ، اگر تنها خدا را در دلها زنده کند ، هم خودمان رسیده ایم و هم دیگران را رسانده ایم . در این مسیر اگر جز خدا ، خودت را هم در دلی بزرگ کنی و ذره ای میل دلت را به این سمت بکشانی ، یعنی در حال ساختن بتی هستی در دل دیگران .
باید همیشه به این فکر کنیم که ساختن بت در دلها کار آسانی است اما شکستن بت ها ، خون دل خوردن ها دارد . هزاران هزار سال ، از ظهور بت ها و بتکده ها می گذرد و هزاران هزار رسول و نبی و وصی آمدند تا بت ها را بشکنند و خدا را در دلها جای دهند اما جز عده ی کمی ، همه تکذیب کردند و گمراه شدند .
باید ببینم با حرفهایمان و رفتارمان ، در دلها ، چه بت هایی ساخته ایم از خودمان . گمان نکنیم با حرفهای خوب ، تنها خوبی را در دلها زنده می کنیم ، خیلی وقت ها ، هدفمان رساندن حرف خوب نیست ، هدف مان این است که حرف خوب را به خودمان نسبت دهیم ، هرچند از خدا و رسولش باشد . گمان می کنیم خدا و رسولش را در دلها بزرگ می کنیم در حالی که خودمان را بزرگ جلوه می دهیم.
خیلی وقت ها می نویسیم و هدفمان هم خداست اما باز هم در حال ساختن بتی هستیم از خودمان ، هرچند با آیه و حدیث همراه باشد . به همین خاطر است که روی یک نوشته ساعتها وقت می گذاریم و شاید با توکل و توسل هم شروع کنیم اما ثمره ای به بار نمی آورد و برکتی حاصل ما نمی کند علتش را در همین جهت باید جستجو کرد . شهید بزرگوار سید مرتضی آوینی می نویسد :با شروع انقلاب ، حقیر تمام نوشتههای خویش را اعم از تراوشات فلسفی، داستانهای کوتاه، اشعار و .... در چند گونی ریختم و سوزاندم و تصمیم گرفتم که دیگر چیزی که «حدیث نفس» باشد ننویسم و دیگر از خودم سخنی به میان نیاوردم. هنر امروز متأسفانه حدیث نفس است و هنرمندان گرفتار خودشان هستند. به فرموده خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی«رحمهالله علیه»
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
سعی کردم که خودم را از میان بردارم تا هرچه هست خدا باشد و خدا را شکر بر این تصمیم وفادار ماندهام. البته آنچه که انسان می نویسد همیشه تراوشات درونی خود او است- همه هنرها اینچنیناند کسی هم که فیلم میسازد اثر تراوشات درونی خود اوست - اما اگر انسان خود را در خدا فانی کند آنگاه این خداست که در آثار ما جلوهگر میشود. حقیر اینچنین ادعائی ندارم اما سعیام بر این بوده است.
اگر خانه ی دل من و تو ذره ای رنگ دنیا داشته باشد ، هرچند همچون کعبه مقدس باشد ، تا وقتی پر باشد از بت ها و جلوه ها و زیبایی های دنیا ، بجز ابوسفیان ها و ابوجهل ها در آن ساخته نمی شوند ، باید بت های وجودمان را بشکنیم تا از این حریم الهی ، سلمان و ابوذر و مقداد و عمار ساخته شود.
شیخ و استاد بزرگوار صفائی حائری میگفت: من آن روزها وقتى پاى منبرها مى نشستم که مى گفتند در کعبه سیصد و چند بت گذاشته بودند، تعجب مى کردم که در یک اطاق و اینقدر بت؟! ولى بعدها دیدم که در دل کوچک من بتهاى بى شمار صف بسته اند. و بتهاى بزرگ نفس و خَلق و دنیا و شیطان، با بى حساب بتهاى کوچک، در من غوغایى راه انداخته اند و شب و روزم را پر کرده اند. آنها محرک هاى من بودند و من مى خواستم که اینها را مهار کنم. و مى خواستم از کفر به شرک و به توحید برسم. و تنها یک محرک براى خودم داشته باشم.
یکى از بزرگان وعده داده بود که: ایها الناس! جمع شوید تا براى شما حرفى را بگویم که نه نبى و پیامبرى و نه وصىّ و ولىّ و رهبرى، هیچ کس نگفته.مردم مى گفتند: این دیگر چه مى خواهد بگوید و چه ادعایى دارد.؟!و آن بزرگ مرد گفته بود: مردم! تمام انبیاء، تمام اوصیاء، تمام اولیاء آمدند و گفتند موحد شوید؛ جز اللَّه حاکم و محرکى نداشته باشید. در وجود شما جز او متصرف نباشد و امر و نهى نکند. همه گفتند: «قولوا لا اله الا اللَّه»، ولى من مى گویم: نامردها بیایید! مشرک شوید. بیایید یک پا هم خدا را شریک کنید. آخر همیشه براى غیر او؟!بیایید در برابر این همه بت، یک سهمى هم براى خدا بگذارید.
به راستى که ما خوبهایمان کافر هستند و خوبترهامان مشرک، از ما تا توحید فاصله هاست. و اینکه مى گویم کافر هستیم، نه کفر در اعتقاد است، که منظورم کفر در عمل است. با اینکه به او رسیده ایم، و به او علاقه مند شده ایم، در کارها و در زندگى از او چشم مى پوشیم و او را کنار مى گذاریم.
کلمات کلیدی: شهید آوینی، علی صفائی حائری، بت پرستی مدرن، بت های ما
ساخته شده توسط Rodrigo ترجمه شده
به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ.