بسم الله الرحمن الرحیم
آدمهای بزرگ ، دو ویژگی داشتند که باعث رشد و بزرگ شدنشان شد : ایمانی مستحکم به هدف ، که البته این قاعده در وجود خیلی از ما آدمها ، نیست . قبول داریم که اسلام حق است و حقیقت را می گوید ، اما ایمان نداریم .اگر ایمان داشته باشیم ، در مقابل کج روی ها و پوچ گرایی ها و باطل ها قد علم می کنیم و ساکت نمی نشینیم .
دومین ویژگی انسان های موفق ، استقامت در مقابل سختی ها برای رسیدن به اهداف مد نظر است ، که قرآن کریم چقدر زیبا این دو را ذکر می کند : إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتی کُنْتُمْ تُوعَدُون [1]« به یقین کسانى که گفتند: «پروردگار ما خداوند یگانه است!» سپس استقامت کردند، فرشتگان بر آنان نازل مى شوند که: «نترسید و غمگین مباشید، و بشارت باد بر شما به آن بهشتى که به شما وعده داده شده است»هدفشان را خدا قرار دادند و در مسیر رسیدن به این هدف ، سختی ها را به جان خریدند و استقامت کردند .
یاد جمله ای از سیدالشهدا علیه السلام افتادم که فرمود : إِنَّ النَّاسَ عَبِیدُالدُّنْیَا وَ الدِّینُ لَعْقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ یَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَایِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّیَّانُونَ.[2]مردم بنده ی دنیایند و دینداری آنها لقلقه ی زبانشان ...اما زمان گرفتاری و امتحان الهی است که دینداران واقعی قلیل و اندک می شوند.اینکه عده ی قلیلی ، رنگ خدا به خود می گیرند و تا پای جان در دفاع از هدف مقدسشان می ایستند ، علتش روشن است ، ایمان به هدف .
بسیاری از ما انسانهای به ظاهر دیندار ، هنوز از مرحله ی اسلام ، پا فراتر نگذاشته ایم ، همچون اعرابی که در شأن آنها، آیه نازل شد : قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإیمانُ فی قُلُوبِکُمْ وَ إِنْ تُطیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لا یَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمالِکُمْ شَیْئاً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ[3] عربهاى بادیه نشین گفتند: «ایمان آورده ایم» بگو: «شما ایمان نیاورده اید، ولى بگویید اسلام آورده ایم، امّا هنوز ایمان وارد قلب شما نشده است! و اگر از خدا و رسولش اطاعت کنید، چیزى از پاداش کارهاى شما را فروگذار نمى کند، خداوند، آمرزنده مهربان است.»
نگاهی که به پشت سرمان بیندازیم می بینیم،چه بسیار انسانهایی که ایمان به هدفشان را با خون ، ابراز کردند و رسیدند به آنچه می خواستند. ابوذر ، این صحابی عظیم الشأن پیامبر اینگونه بود.روح پر جنب و جوش و مبارزی داشت . گوئی او برای این آفریده شده بود که همه جا ، بر ضد باطل علم مخالفت بر افراشته ، با انحراف و کج روی به مبارزه برخیزد ، کدام باطلی از این بزرگتر که مردم در برابر یک مشت چوب و سنگ به سجده بیفتند و آنها را به عنوان خدا بپرستند!؟
ابوذر ، نمی توانست این صحنه را تحمل کند ، به همین خاطر پس از اقامت کوتاهی در مکه ، روزی به پیامبر اسلام ( صلی الله علیه و آله) عرض کرد : من چه کنم و چه وظیفه ای دارم ؟ پیامبر فرمود: تو می توانی مبلغ ِ اسلام در میان قبیله ی خود باشی به میان قوم خود برگرد تا دستور من به تو برسد .
ابوذر گفت : بخدا سوگند ، باید پیش از اینکه به میان قبیله ی خود برگردم ، ندای اسلام را به گوش این مردم برسانم . هنگامی که قریش در مسجدالحرام سرگرم گفتگو بودند ؛ وارد مسجد شد و با صدای بلند و رسا فریاد زد : اشهد ان لا اله إلا الله و اشهد ان محمدا رسول الله
تا صدای ابوذر در مسجدالحرام طنین افکن شد ؛ قریش حلقه ی انجمن ر ا شکسته به سوی او هجوم بردند و او را با بیرحمی زیر ضربات خود قرار دادند و آن قدر زدند که بیهوش نقش زمین شد. خبر به گوش عباس عموی پیامبر رسید. خود را به مسجدالحرام رسانید و روی پیکر ابوذر افتاد تا از چنگال مشرکان نجاتش دهد .
ولی ابوذر که جوانی پر حرارت و فوق العاده دلیر و مبارز بود ، فردای آن روز باز وارد مسجد شد و شعار خود را تجدید کرد . دو مرتبه قریشیان بر سر او ریختند و تا سرحد مرگ زدند . این بار هم عباس او را از دست آنها نجات داد . به قدری ابوذر را زده بودند که گفته شد اگر عباس نبود ، معلوم نبود ابوذر بتواند از چنگال مشرکان جان سالم بدر ببرد. اما باز هم ابوذر دست بر نداشت و چند روز بعد دوباره مبارزات خود را شروع کرد.[4]
اگر ایمان به هدف ، در وجود شخصی نهادینه شد ، سختی ها و مصائب ، بجان می خرد تا به هدف خود ، دست یابد .
کلمات کلیدی:
ساخته شده توسط Rodrigo ترجمه شده
به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ.