سلام
چند روزیه که دلم گرفته، هوای نوشتن دارم اما نمی دونم از کجا باید بنویسم، نه تنها دل من بلکه خودکارمم نای نوشتن نداره
هر بار که که میخام بنویسم دستمو سمتش ازاد می کنم اما یا جوهرش دل به نوشتن نمیده یا حرفای من جاری نمیشه...
برگشتم بهش گفتم چته؟ آخه چی شدی که این طور از خودتو و دنیا (دنیا اسم شخص نیستا، اخه یکی ازم پرسید از کی ناراحتی تا برم حالشو جا بیارم، گفتم دنیا.رفت و برگشت گفت انگار رفته، هر چی صداش کردم بین بچه ها نبود، با اینکه پَپه بازی دراورده بود اما چند دقیقه ای حال و هوام بهتر شد: دی ) بیزار شدی؟
شروع کرد به حرف زدن، هر حرفیش حکایت از یه بغض بود. دوست داشتم هر طور شده کمکش کنم بالاخره رفاقت برا این جور مواقعه نه فقط خوشی..
گفتمش بین دوست گلم، حرفاتو بگو نذار جمع شه تو دلت که یه وقت دیدی مثل کوه آتش فشان فوران میکنه، حالا از من گفتن بود.گفت نمی دونم چکار کردم که دارم بد می بینم، ظاهر و باطنم دیگه یکی نیس، اون جور که وانمود میشه نیستم، خسته شدم، اصلا انگاری دارم ضعف ایمان میگیرم..دیدم واقعا ناراحته بهش گفتم استپ، صبر کن انگار تو هم از چیزی به نام گناه رنج می بری..پس حرفاتو با من نگو برو پیش اونی که باید بری، اون درمانشو بلده.اشکاشو پاک کد و گفت جدی میگی؟ پیش کی؟ یعنی خوب میشم؟
دستاشو گرفتم و یواش یواش شروع کردم به گفتن: اره جونم خوب میشی، مگه نشنیدی که امام باقر گفته:
لاوالله ما اراد الله من الناس الاخصلتین، ان یقرواله بالنعم فیزیدهم، و بالذنوب فیغفرها
معنیشو بلدی که، ینعی پاشو برو پیش خدا و اعتراف کن، مبادا پیش بنده اش از گناهات حرف بزنی که این سبب تحقیر و ذلت میشه.
گفتم نگران ضعف ایمانت هم نباش، رسول خدا(ص) فرمودن:
«ایمان در درون هریک از شما چنان کهنه می شود که لباس کهنه و مندرس می گردد. پس از خدا بخواهید که ایمان را در دل هایتان تازه کند»
راستش من تصمیممو گرفتم باید قلبمو استوار و محکم کنم، چون چند جمله ای از امیر مومنان که از پیمبر (ص) بیان کرده خوندم که واقعا متحولم کرد، اگه دوست داری برات بگم. بگو میشنوم..
لا یستقیم ایمان عبد حتى یستقیم قلبه (ایمان بنده مستقیم و استوار نیست تا اینکه دل او استوار باشد)
ان الایمان یبدو لمظة فى القلب، کلما ازداد الایمان ازدادت اللمظة (ایمان در دل چون نقطه سفیدى پیدا مىشود، هرچند ایمان افزوده شود آن نقطه سفید فزونى مىگیرد )
و بالاخره کلام آخر:
ایمان هر حقیقتى که داشته باشد با ساحتى از انسان در ارتباط است که «قلب» نام گرفته است. مقر ایمان، قلب است و تا قلب به روى چنین حقیقتى گشوده نشده یا آن را در خود قرار نداده باشد، ایمان حاصل نشده است.
کلمات کلیدی:
ساخته شده توسط Rodrigo ترجمه شده
به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ.