وقتی پاهایم خاک مقدس قم را لمس می کنند
وقتی نسیم خوش قم به تن بی جانم می خورد
وقتی آسمان قم برایم رنگ خاصی پیدا می کند
وقتی تو که همه چیز قم هستی را ملاقات می کنم
فضای وجودم را غرق در خودت می کنی
احساس می کنم تمام آرامشم در همین خاک نهفته است
احساس می کنم شور و نور و همه ی معنویتم در تو و در جوار تو نهفته است
من خاک پای تو هم نیستم عمه جان
اما انگار بوی مادرم زهرا(س) را می دهی
اگر هر روز هم توفیق زیارتت نصیبم شود
اگر هر روز کوله بارم را ببندم و بسوی تو راهی شوم
باز هم هنگام خدا حافظی دلتنگ تو می شوم
راستی که هر کجا باشم جز شهر تو غریبم خانم
آنقدر حس غربت ِ دوری از تو برایم درد آور است که انگار روح از بدنم می گیرد
دلم جلا می گیرد ...
خانم جان ! وقتی به صحن و سرای تو می رسم
وقتی ضریح مقدست چشم های اشک بارم را نوازش می دهد
با اینکه دیروز مهمانِ صحن و سرای نورانیت بودم
باز دلتنگ زیارتت شدم
آخر ، فکر می کنم ، اگر نمی توانم حضرت رضا را زیارت کنم
تو را دارم و تو تمام دلتنگی هایم را آرام می کنی
خانم جان ! همسایه نمی خواهی ؟
می خواهم در کنار خانه ات ، در جوار خودت ، جایم دهی
+یا فاطمه إشفعی لی فی الجنه
+ خوش به سعادت قمی ها
کلمات کلیدی:
ساخته شده توسط Rodrigo ترجمه شده
به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ.