بسم الله الرحمن الرحیم
یاد پسری افتادم که بقول خودش شکست عشقی خورده بود. هفت سال به عشق دختری چرخیده بود و یک باره معشوقه اش را از دست داد. یعنی عشقش فقط یک طرفه بود و دخترک بی خبر از دلی عاشق بود .
به هوای او صبح را به شب می رساند. مدتها گرفتارش شده بود. با خودم گفتم شاید یافته های من درد این بی نوا را هم دوایی شود. من راهش را یافته بودم ، برای خود ، اما دارویی بود که خدا برای همه همین نسخه را داده بود.
گفتم: اگر به حرف من گوش بدی ، یا به عشقت میرسی یا از این درماندگی راحت میشی. مشتاق شنیدن بود ، دیدم که وجودش پر از غم و غصه هست و حسرت عشق ، یکسال او را از پای انداخته بود.
گفتم : هر وقت حال من ، مثل تو می شود ؛ خلوتی با محبوب حقیقی آرامش روح من است. خلوتی که در دل شب می توان پیدا کرد. راستی اگر توان بیدار شدن را نداری ، قبل از خواب با نمازی خلوتت را انجام بده . چون حرف ، تصویری از نصیحت داشت ؛ چند شبی فقط شنید و حرکت نکرد تا اینکه با خودش گفت : راه ها را یکی یکی پشت سر گذاشتم ، این را هم می روم .
چند شبی از من دور شد ، تا شبی با حالی تازه پیدایش کردم : اخوی کجا رفتی ؟ چرا دیگه دیده نمیشی ؟ .
آقا سید نسخه ات همه ی دردها یکساله ام رو خوب کرد.
نکته : راستی که درد او چیز دیگری بود اما اشتباه فکر می کرد. دیدم و می بینم دختران وپسرانی را که جهت عشقشان را گم کرده اند . کاش خار و خاشاک این راه را باور می کردند و عشق را در هر جایی خرج نمی کردند.
کلمات کلیدی: عشق، جوان، زن، داستان، یاد خدا، نماز شب، دست نوشت
ساخته شده توسط Rodrigo ترجمه شده
به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ.