شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

+ در روايت است رسول خدا (ص) هنگامى كه به سمت مدينه مى‏آمدند بر مردى وارد شدند و بعدها وقتى كه حضرت به مدينه آمدند و به مقاماتى رسيدند به آن مرد گفته شد كه حضرت همان شخصى است كه بر تو وارد شده بود و الان به اين مقام رسيده، مرد با خود فكر كرد كه چه چيزى از حضرت بخواهد؟ آمد نزد رسول خدا و گفت يا رسول اللَّه مرا مى‏شناسيد؟ حضرت پرسيدند تو كيستى؟ گفت من همان كسى هستم كه فلان روز بر من وارد شديد.
حضرت فرمودند چه مى‏خواهى؟ خوب فكر كرد، گفت: صد تا شتر با ساربان. حضرت سر فرو انداختند و گفتند حاجتش را بدهيد. و بعد فرمودند چه شده كه اين مرد از آن پيرزن يهودى همتش كمتر شده؟ و اشاره كردند كه وقتى برادرم موسى مى‏خواست از مصر بيرون بيايد مأمور شد كه جنازه‏ى يوسف را با خود ببرد.
گفتند: اگر كسى آشنا باشد همان پيرزن بنى اسرائيل است. موسى آمد و به او گفت مادر مى‏دانى آن جنازه كجاست؟ گفت: بله. موسى گفت بگو. پيرزن گفت چه بگويم؟ موسى گفت بگو هر چه بخواهى مى‏دهيم. بهشت؟ گفت: نه، عَلى‏ شَرْطى؛ يعنى هر چه من مى‏خواهم. موسى متحير بود. خطاب آمد قبول كن، تو نمى‏دهى ما مى‏دهيم. پيرزن گفت: اينكه در رتبه‏ى تو باشم‏
سلام اخوي ممنون ... اشتباه تايپي دارد ... اين هم خوب است هم بد :) خوب براي آنکه خودتان زحمت کشيديد و به تحرير آورديد و بد هم شايد از فهم خوانندگان بکاهد ... :)
سلام اخوي کجاش اشتباهه :)
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله فروردين ماه
vertical_align_top