پيام
+
*مشق اخلاق(7)/*مرحوم حاج ميرزا جواد آقا ملكي پس از دو سال شاگردي مرحوم آخوند همداني(ره)، يك روز در خدمت استاد عرض ميكند:<br>من در سير و سلوك خود به جايي نرسيدهام. آقا در جواب او از اسم و رسمش سؤال ميكند. او تعجّب كرده ميگويد: مرا نميشناسيد؟ من جواد تبريزي ملكي هستم.<br>ايشان ميگويند: شما با فلان ملكي بستگي داريد؟ ...<br>

*~*~*سعيد*~*~*
91/1/20

«سيدمرتضي»
آقا ميرزا جواد آقا چون آن را خوب و شايسته نميدانسته، از آنان انتقاد ميكند.آخوند ملا حسينقلي در جواب ميفرمايد:* هر وقت توانستي كفش آنها را كه بد ميداني پيش پايشان جفت كني، من خود به سراغ تو خواهم آمد.*
«سيدمرتضي»
آقا ميرزا جواد آقا فردا كه به درس مي رود، خود را حاضر ميكند كه محلي پايين تر از بقيه شاگردان بنشيند تا رفته رفته طلبههايي كه از آن فاميل در نجف بودند و ايشان آن ها را خوب نميدانسته، مورد محبت خود قرار ميدهد. تا جاييكه كفششان را پيش پاي آنها جفت ميكند.چون اين خبر به آن طايفه ميرسد كه تبريز ساكن بودند، رفع كدورت فاميلي ميشود. بعد آخوند او را ملاقات ميكند و ميفرمايد:
«سيدمرتضي»
* دستور تازهاي نيست، تو بايد حالت اصلاح شود! تا از همين دستورات شرعي بهرهمند شوي! ضمناً يادآوري ميكند كه كتاب "مفتاح الفلاح" شيخ بهائي(ره) براي عمل كردن خوب است.*
«سيدمرتضي»
سلام بزرگوار. وظيفه هست . انشالله مرضي امام زمان واقع بشه
«سيدمرتضي»
به به . انشالله خبرشو به ما بديد بزگوار . منتظر هستم
«سيدمرتضي»
انشالله .... موفق باشيد ... يا حق