سفارش تبلیغ
صبا ویژن

انســان ِ جــــ ـاری

فرصتی برای زنده بودن!

ســین.میــــم دیدگاه

استاد بزرگواری بود که از لحظه لحظه ی زندگیش بهره گرفته بود و این شیوه را به خانواده اش هم آموخته بود به گونه ای که می فرمود : دخترم(که حدود 13 ساله بود) را طوری تربیت کرده ام که برای تلویزیون روزی 1 ساعت بیشتر وقت نمی گذارد و وقتش را در کارهای مفید استفاده می کند و حتی روزهای پنج شنبه و جمعه اش هم اینطور است.

این روزها استفاده از تلویزیون باعث سلب توفیقات زیادی از ما آدمها شده است . به گونه ای که فرصت هیچ کاری را نداریم .این جعبه ی کوچک و دلربا آنقدر آدمها را به خودش مشغول کرده است که دیگر نه وقتی برای مطالعه دارند و نه حتی وقتی برای عبادت . 

شاید در دوره ی ما که عصر تکنولوژی است یکی از مصادیق بارز این حدیث شریف " کل ما شغلک عن ذکرالله فهو صنمک. هرچیزی که تو را از یاد خدا باز دارد همان بُت توست" همین تلویزیون خودمان باشد که عجیب خانواده ها را از لذت عبادت دور می کند و حتی گاهی باعث آن می شود که ، شخص نماز واجبش را آخر وقت بخواند و یا اصلا نخواند.

مدتی قبل سخنی از  آیت الله جوادی آملی شنیدم که برایم ماندگار شد و آن اینکه : طلبه ای که مشغول دیدن سریال ها و فیلم های سینمایی شود ، به جایی نمی رسد . ایشان می فرمود : حتی نباید به هر خبری گوش داد حتی نباید هر چیزی را خواند تا ذهن آدمی مشغول نشود . با این حال ، ذهن ما چه اوضاعی داشته باشد ، خدا می داند!!!

این روزها از هرکسی بپرسی آقا ! شما تا حالا در رابطه ی با دین خودت مطالعه ای داشته ای ؟ در رابطه ی با قرآن یا نهج البلاغه مطالعه داشته ای ؟ فرصت کرده ای سوره ای از قرآن را حفظ کنی ؟ در جواب می شنوی : متأسفانه فرصتی ندارم تا به این سمت بروم . حرف درستی است اینقدر سرگرم دنیای خودمان هستیم که دیگر وقتی باقی نمی ماند که به این سمت برویم .

بعضی از علما آنقدر برای وقتشان ارزش قائل بودند که حتی دقایقی قبل از خوابشان را هم بی مصرف نمی گذاشتند و به مطالعه ی نهج البلاغه مشغول می شدند و به همین صورت بارها موفق به خواندن نهج البلاغه شدند . بعضی از این بزرگواران وقتی سوار اتوبوس می شدند از این فرصت استفاده می کردند و شروع به حفظ قرآن می کرند و به همین صورت موفق به حفظ قرآن و نهج البلاغه شدند . 

گاهی یادم می آید که افرادی مثل علامه مجلسی یا علامه سید جعفر مرتضی که مجموع تألیفاتشان به بیش از 200 جلد هم می رسد ، چه توفیقاتی داشتند و چه عمر با برکتی که موفق شدند اینچنین بنویسند ولی ما آنقدر بی توفیق هستیم که شاید نتوانیم یک بار تألیفات این بزرگواران را مطالعه کنیم ، چه برسد به اینکه کتابی بنویسیم.

راستش همه ی این ها به خودمان بر می گردد . شاید وقتی را که برای دیدن یک سریال با تکرارهای آن می گذاریم ، اگر برای خواندن یک دور تفسیر قرآن کریم می گذاشتیم ، به معارف عمیقی دست پیدا می کردیم اما چه می شود کرد با این سریال ها که با تمام سه ریال بودنشان برای ما میلیاردها تومان ارزش دارند.

خدا کند از این خواب خرگوشی بیدار شویم و فرصت های زنده بودنمان را قدر بدانیم چرا که اگر فرصت ها را از ما بگیرند ، بازگشتی نخواهیم داشت :

آیات 99و 100 سوره مومنون : حَتىَّ إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبّ‏ِ ارْجِعُونِ لَعَلىّ‏ِ أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَکْتُ  کلاََّ  إِنَّهَا کلَِمَةٌ هُوَ قَائلُهَا  وَ مِن وَرَائهِم بَرْزَخٌ إِلىَ‏ یَوْمِ یُبْعَثُونَ

 تا زمانى که مرگ یکى از آنان فرارسد، مى‏گوید: «پروردگار من! مرا بازگردانید! شاید در آنچه ترک کردم (و کوتاهى نمودم) عمل صالحى انجام دهم!» (ولى به او مى‏گویند:) چنین نیست! این سخنى است که او به زبان مى‏گوید (و اگر بازگردد، کارش همچون گذشته است)! و پشت سر آنان برزخى است تا روزى که برانگیخته شوند! 


کلمات کلیدی: تلویزیون، استفاده از فرصت ها، فرصت ها، استفاده از تلویزیون، مطالعه

مسئله این است!

ســین.میــــم دیدگاه

نمیدانم شاید خاصیت دل دیوانه ی من است که برای هر کسی و هر چیزی می سوزم . شاید نباید اینطور باشم اما چاره چیست ؟ می سوزم فقط بخاطر اینکه عده ای راه را اشتباه می روند و وقتی راه نشان می دهی ، با کمال بی ادبی می گویند : دلم می خواهد بروم ....

اما باز هم راضی به کج روی آنها نیستم و هی خدا خدا می کنم تا برگردد و مسیر درست را برود . اینکه غم خوار خلق الله باشی شیرین است و لذت بخش و البته توفیقی است که نصیب هر کسی نمی شود .

ولی راستش را بخواهی آنقدر می سوزاندت که خاکستر شوی ....

ما که هنوز اول مسیریم اما خدا به داد دل اولیائش برسد که چه می کشند از انحراف خلق الله ! آنها که شب را با سوز و گداز و گریه به صبح می رسانند تا شاید راهی برای هدایت بندگان ناسازگار یافت کنند.

شنیده بودم که به برکت وجود خاصان درگاهش بلا از اهل زمین برداشته می شود اما راستش را بخواهی اگرچه بلا را بر می دارند ولی همه را یکجا به دل خاصان درگاهش نازل می کند .

نه اینکه این بلا ، عذاب باشد نه ! بلکه رحمتی است از جانب او تا دمی بدون او سر نکنند . خدا بداد دل اولیائش برسد که چه سوزی دارند و چه دردی !


کلمات کلیدی: بلا

جرعه جرعه تا خدا

ســین.میــــم دیدگاه

هر کار می کنم تا شروعی به زیبایی این ماه داشته باشم ، باز فکر می کنم حقش را ادا نکرده ام و نوشته هایم را کنار می زنم.

ماهی با وسعتی عجیب و معنویتی عظیم . این روزها نهر ِ جاری رجب ، که از شیر سفید تر و از عسل شیرین تر بود را پشت سر گذاشتیم و رسیدیم به ماه محمد و آل محمد ، روحی تازه به جانم دمیده اند.

حس می کنم طراوت این ماه است که مرا وصل می کند به شهرالله . ماهی پر از عطر حضور ِ در برابر حق . از شب اولی که با ماه شعبان مأنوس شدم ، دلم به صورت عجیبی آرام شد .

می خواستم این حس و حال را تقسیم کنم . شب اول که ماه شعبان جان و دلم را تازه کرد ، با دارویی روبرو شدم که تمام مریضی های روحم را دوا است .

مناجات شعبانیه ، دارویی است برای دردهایی که شاید گمان کنیم دوایی ندارند. باید جرعه جرعه بنوشی تا اشک ها در آغوشت بگیرند و رحمت حق را در زندگیت لمس کنی .

آنقدر شیرین و دلنشین است که بعضی خطاب هایش را دوست داری هزار بار تکرار کنی و اشک بریزی و عاجزانه التماس کنی:

إِلَهِی إِنْ حَرَمْتَنِی فَمَنْ ذَا الَّذِی یَرْزُقُنِی وَ إِنْ خَذَلْتَنِی فَمَنْ ذَا الَّذِی یَنْصُرُنِی‏...

إِلَهِی وَ قَدْ أَفْنَیْتُ عُمُرِی فِی شِرَّةِ السَّهْوِ عَنْکَ وَ أَبْلَیْتُ شَبَابِی فِی سَکْرَةِ التَّبَاعُدِ مِنْک‏...

 إِلَهِی هَبْ لِی قَلْباً یُدْنِیهِ مِنْکَ شَوْقُهُ وَ لِسَاناً یرفع  إِلَیْکَ صِدْقُهُ وَ نَظَراً یُقَرِّبُهُ مِنْکَ حَقُّه‏...

 إِلَهِی وَ أَلْهِمْنِی وَلَهاً بِذِکْرِکَ إِلَى ذِکْرِک‏...

 إِلَهِی هَبْ لِی کَمَالَ الِانْقِطَاعِ إِلَیْکَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِیَاءِ نَظَرِهَا إِلَیْکَ حَتَّى تَخِرَقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصِیرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِک‏

إِلَهِی وَ أَلْحِقْنِی بِنُورِ عِزِّکَ الْأَبْهَجِ فَأَکُونَ لَکَ عَارِفاً وَ عَنْ سِوَاکَ مُنْحَرِفاً وَ مِنْکَ خَائِفاً مُرَاقِباً یَا ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِکْرَامِ ...

 


کلمات کلیدی: مناجات شعبانیه، ماه شعبان

چه کسی محبوب خداست؟

ســین.میــــم دیدگاه

همیشه ملاک های ما آدمها با ملاک های خدا فرق می کند مگر اینکه رنگ خدا گرفته باشیم که دیگر ملاک های ما می شود خدایی.

در حرف زدن فکر می کنیم باید صدایمان طور خاصی باشد تا هر کسی خوشش بیاید ؛ در زیبایی باید چشم و بینی و ابرو ، شکل خاصی داشته باشد تا بقیه ی مردم خوششان بیایند. و هر کسی به هر صورتی دوست دارد محبوب دیگران شود.

در ما طلبه ها هم این جریان وجود دارد ؛ گاهی به محاسن بلند دلخوش می کنیم بخاطر محبوبیت و گاهی عمامه ی آیت اللهی و...

اما هیچ کدام از این ها ارزشی ندارد شاید در چشم ما بعنوان محبوبیت خیلی ارزش داشته باشد اما راستش را بخواهی نه دنیای ما را آباد می کند و نه آخرت ما را .

اما ملاک محبوب خدا شدن ، ملاک دیگری است که کم پیش می آید کسی به آن رسیده باشد .

می گویند موسی خواست تا بنده ی محبوبی از بندگان خدا را ببیند . جبرئیل او را به سوی خرابه ای آورد . شکسته ای بود تنها . هیچ چیز و هیچ کس در کنارش نبود ، ولی زبانش سرشار از حمد بود و دلش لبریز از عشق . موسی از حالش پرسید . جوابش شوق بود و انس و ابتهاج .

موسی گفت : شاید چشم بینایش او را مشغول داشته و با چشم و بیناییش سرخوش است . با اشاره ی جبرئیل ، چشم او بر روی گونه هایش خزید . و از خانه ی خود بیرون آمد.

آن دل بیدار ، باز سپاسگذار بود و سرخوش . موسی گفت : تو آخر چه داری که این گونه سرشاری ؟ تو که حتی چشم هم نداری ؟ او با تمامی زبانش ، با تمامی وجودش ، با تمامی جانش جواب داد: من چشم را برای چه می خواستم ؟ می خواستم چه کسی را ببینم ؟

او همراه من است و در دل من است و با تمام دادن ها و گرفتن هایش زیباست و دیدنی است و این دیدار دیگر چشم نمی خواهد . بینش می خواهد . و او همین را در من ریخته و خودش بر من جلوه کرده است . با حضور او دیگر ، غیبت هیچ چیز را نمی فهمم . کسی که او را یافته ، دیگر ، چیزی را از دست نداده است.

اگر در برابر امتحان های سخت ، با بیداری ها و آگاهی های سابق ، ایستاده باشی و در هنگام هجوم وسوسه ها ، به حق پناه برده باشی ، آن موقع با تمام زخم ها و خاک نشینی ها و ذلت ها ، عزیز هستی و حتی بدون چشم ، جمال حق را می بینی(استاد علی صفایی حائری)


کلمات کلیدی:

کمبود محبت ، نیاز نظام خانواده !

ســین.میــــم دیدگاه

بسم الله الرحمن الرحیم
گاهی وقتا ما آدما به یه چیزایی دقت نمی کنیم و بعد ها ضربات خیلی سنگینی می خوریم هر چی هم فکر می کنیم نمی دونیم این ضربه رو از کجا خوردیم .
بی توجهی به خانواده یکی از اون چیزهاست که میشه گفت ضربات مهلکی بر نظام خانواده می زنه.نمونه هاش رو توی جامعه می تونیم بصورت فراوان ببینیم .
وقتی دختر یا پسر یا حتی همسر توی نظام خانواده احساس کمبودی بکنه و با خودش فکر کنه که توی خانواده نمیشه این کمبود رو جبران بکنه خب سر از ارتباط های غیر اخلاقی در میاره و بسمت چیزهایی میره که امکان هلاکتش توی اون چیزها هست .
اینجا مقصر آون جوان یا همسر نیست شاید هم باشد ولی مقصر اصلی کسی است که این نیاز را در این جوان یا همسرش کنترل نکرد و یا رسیدگی نکرد .
یکی از نیازهای اصلی خانواده در حال حاضر محبت است که میشه گفت خیلی از خانواده ها این مشکل رو درست درک نکردند و باعث شده که دختر یا پسر یا همسرشون گرفتار کمبود محبت بشند .
ادامه ی این بحث رو با فرمایشات دو استاد بزرگوارحضرت آیت الله العظمی بهجت (رضوان الله علیه) و حضرت استاد دکتر آقا تهرانی(حفظه الله ) ادامه میدهم :

یکی از توصیه‌هایی که حضرت آیت الله بهجت (اعلی الله مقامه) داشتند این بود که می‌فرمودند: به خانه که می‌رسید کتاب‌ها را بگذارید پشت در ولی مواظب باشید که ندزدند! یعنی طوری نشود که وقتی به خانه می‌روید، تازه بخواهید چیزی بنویسید و کتابی بخوانید و بند کتاب و کامپیوتر و ... بشوید؛ اشتباه است، دیگر الآن باید یک وقتی را بگذارید برای زن و فرزند و اهل خانه.

تنظیم برنامه:

عمرتان را به سه 8 ساعت تقسیم کنید: 8 ساعت کار و تلاش؛ که کار و تلاش ماها درس‌خوندن و درس دادن است.
در هر حال، 8 ساعت بیرون درست کارکردن است. 8 ساعت هم برای خواب و استراحت؛ و 8 ساعت هم برای لذت‌‌های حلال، تفکر و عبادت، کارهای شخصی و...

روزی حضرت ایشان برنامه بنده را تقریر کرده و فرمودند: "شما سحر از خانه می‌آیی بیرون و به نماز و حرم می‌روی، و برمی‌گردی خانه و صبحانه می خوری و بعد سر درس و کار تا ظهر؛ ظهر هم نماز ‌خوانده و برمی‌گردی منزل ناهار را می‌خوری؛ اگر وقت خواب باشد نیم‌ساعت هم می‌خوابی، بعد دو مرتبه می‌روی بیرون سرکار و درس تا غروب،‌ غروب هم نماز را می‌خوانی." تازه بعدش ما می‌رفتیم کتابخانه و گاهی اوقات درس‌های فوق‌العاده می‌رفتیم،‌ حدود ساعت 10 به خانه برمی‌گشتیم.

آیت الله بهجت (ره) می‌فرمودند که "برای چی وقتی می‌آیی خانه و زن و بچّه می‌آیند دور و برتان، تازه کتاب باز می‌کنید و می‌گویید می‌خواهم این‌ها را که صبح تا حالا خواندم مطالعه کنم؟ چون فردا می‌خواهم آن درس را مباحثه کنم؟ باید طوری برنامه‌ریزی کنید که وقت زن و بچّه ضایع نشود و به آن ها هم برسید. اهل خانواده هم حقوقی دارند. بالأخره زن و بچه و حتّی خود آدم نیازهایی دارد که اگر لذّت‌های حلال نباشد همان عبادتش هم با نشاط نیست، درس خواندنش هم نشاط چندانی ندارد."

معمولاً امثال ماها کمتر به این امر توجه می‌کنیم، زن و بچّه را رها می‌کنیم به حال خودشان، و خودمان را مدیون این‌ها می‌کنیم. نباید غافل شد از این که اگر پول کمتر باشد،‌ زندگی می گذرد؛ ولی زن، دختر و پسر آدم، کمبود محبّت را از کجا جبران کنند؟ در خانه چه کسی را باید بزند و بگوید محبّت می‌خواهم؟
اگر مابه موقع و اندازه به زن و فرزندان محبّت ابراز نداریم، باید عوارض پس از آن را پذیرا باشیم. پول و امور مادی را می توان از خویشان، صندوق و یا کسی قرض گرفت، امّا محبّت را هیچ کس جز مرد و زن نسبت به فرزندان و مرد نسبت به همسر نمی تواند جبران کند. پس باید آدم مواظب باشد که حق همسر و فرزندانش بخاطر این که چیزی را کسب و یا جبران کند، ضایع نسازد. محبّت از امور جایگزین ناپذیر است.
چند وقت پیش یک نامه‌ای را دریافت کردم که دختر خانمی نوشته بود، من غبطه می‌خورم به دختر خاله ام که می‌بینم پدرش او را می‌بوسد. دوستش دارد، محبّتش می‌کند. امّا دریغ از یک بوسه‌ای که بابای ما به ما داشته باشد. تنها حواس او به رفتار ما در منزل معطوف است. او همه ما را خسته کرده و پیوسته می گوید بکن! نکن!... .

این چیزی بود که ما از استاد گرامی حضرت آیت الله بهجت (رضوان الله تعالی علیه) یاد گرفتیم که باید نسبت به خانه و خانواده بسیار اهمیّت داد و مواظبت کرد که حق بچه‌ها بخاطر دیگران، یا کتاب و درس ضایع نشود.

 

 

 

 

 


کلمات کلیدی: توصیه اخلاقی، علما، کمبود محبت، آیت الله بهجت

   1   2   3   4      >
?بازدید امروز: (34) ، بازدید دیروز: (52) ، کل بازدیدها: (694913)

ساخته شده توسط Rodrigo ترجمه شده به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ.

سرویس وبلاگ نویسی پارسی بلاگ